خاطره ها

ساخت وبلاگ
الهام چرخنده در برنامه زنده شبک یک: میلاد امام علی(ع) را هم به پدرم و هم به رهبر کشورم تبریک می‌گویم؛ آقاجان عید بر شما مبارک.به گزارش فرهنگ نیوز ، الهام چرخنده در برنامه "مثبت یک" شبکه یک سیما که بامداد امروز به مناسبت میلاد امام علی(ع) روی آنتن رفت، گفت: خدا را شاکرم که در همچین شبی در تلویزیون هستم. دوست دارم امشب رساتر صحبت کنم و میلاد امام علی(ع) را به رهبر عظیم‌الشأن کشورم تقدیم کنم و تبریک بگویم. آقاجان این عید بر شما مبارک و سایه‌تان بر سر ما مستدام باشد. وی افزود: این میلاد را هم به پدرم و هم به ایشان تبریک می‌گویم. من اصولا وقتی نام مولا می‌آید احساساتی می‌شوم. همچنین برخودم واجب می‌دانم که این روز را به شهدا تبریک بگویم چون زنده‌های واقعی اینان هستند. امیدوارم فرزندان مراقب پدران جانبازشان باشند. وی تأکید کرد: در تک تک سولهای من نام مولا جاری است. به مردان بزرگ این سینما و هنرمندان ارزشی عرض تبریک دارم و امیدوارم هنرمندان ارزشی ما مثل ابراهیم حاتمی‌کیا، ابوالقاسم طالبی، جمال شورجه، مریلا زارعی، پروانه معصومی، علی نصیریان، محمدعلی کشاورز و .. بیشتر شوند. چرخنده گفت: اگر اسم علی(ع) را می‌آوریم باید رفتارمان نیز همین باشد. امیدوارم به حق نام آقا امیرالمومنین صداقت کلام من به دل همه بنشیند. این بازیگر همچنین با اشراه به تازه ترین کارهای خود گفت: مجری طرح پروژه ملی ورزشی" یار دوازهم" به کارگردانی محمدحسین لطیفی برای حمایت از تیم ملی فوتبال در جام جهانی هستم. اگر بنابر فرمایش رهبر معظم انقلاب و شعار امسال این حرکت ما نوعی جهاد فرهنگی باشد، در کنار این مجموعه کارم را جدی ادامه می‌دهم. خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 23 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:57

 

طوطی

 

همه حیوانات نمی توانند مانند انسان ببینند، خیلی از حیوانات دنیا را در هاله ای از رنگ خاكستری یا بسیار كمرنگ می بینند اما بعضی از آنها می توانند در تاریكی مطلق ببیند و بعضی دیگر رنگ هایی كه در دامنه دید انسان نیستند را نیز تشخیص می دهند، رنگ هایی كه هیچ وقت انسان ندیده، حتی تعدادی چشم هایی دارند كه به آنها در شكار موجودات از صدها متر فاصله كمك می كند.

دید زنبور: زنبورها هم از چشم مركب استفاده می كنند اما آنها توانایی تشخیص رنگ قرمز را ندارند. دنیای زنبورها بیشتر از رنگ های زرد، سبز و آبی تشكیل شده است. همچنین زنبورها می توانند دامنه فرابنفش را ببینند.

 

دید مارها: مارها از چشمان عادی خود در طول روز استفاده می كنند اما در شب از جفت دیگر چشمانشان كه در زیر چشم اصلی آنها قرار دارد و Pitorgan گفته می شود بهره می برند. این چشمان فرعی می توانند سینگال هایی را از اجسام گرم پیرامون خود بگیرند. مكانیسم عمل اینها به صورت دریافت infrared Heat می باشد كه با توجه به این امواج حتی می توانند جهت قرارگیری جسم را تعیین كنند. در طول روز دید مارها وابستگی زیادی به حركت دارد و در واقع اگر شكار آنها كاملا بی حركت باشد آنها نمی توانند آن را ببینند و از آن صرف نظر كنند.

 

دید سگ و گربه: به طور كلی پذیرفته شده است كه سگ ها و گربه ها كوررنگ هستند آنها فقط سایه كمرنگی از رنگ ها را می بینند و بعضی از آنها دیدی مشابه انسان های كور رنگ دارند كه با آنها قابل مقایسه است. (انسان های كوررنگ غالبا قادر به تشخیص رنگ قرمز و سبز نیستند) همچنین سگ ها و گربه ها نیز دید محیطی و شبانه بهتری نسبت به ما دارند با چشمانی كه بسیار حساس به حركت می باشد این ویژگی به آنها كمك می كند تا برای زندگی خود هر چه بهتر شكار كند.

کیفیت دید در گربه‌ها از دید سگ‌ها بسیار ضعیف‌تر است ، به طوری که تصاویر را به نوعی سیاه و سفید مشاهده می‌کنند.

تحقیقات نشان داده است که گربه‌ها تقریبا فقط دارای گیرنده‌های استوانه‌ای هستند. تیز بینی گربه‌ها از ما بیشتر است ، که دلیل این امر متراکمتر بودن گیرنده‌های نوری استوانه‌ای آن‌ها نسبت به انسان‌هاست.

گربه‌ها در شب دارای توانایی دید بهتری هستند؛ زیرا دارای گیرنده‌های نوری استوانه‌ای فراوانی می‌باشند.

گربه‌ها توانایی دیدن اجسام متحرک را بیشتر از ما دارند و محدوده دیدشان تقریبا مشابه ماست. محدوده دید دو چشمی و وسعت دیدشان نیز مشابه انسان می‌باشد.

گربه‌ها در تاریکی مطلق توانایی دیدن ندارند.

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 21 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:29

 

کوه آتش

 

کوه ها یکی از شگفتی های طبیعت هستند که مناظر زیبایی را در نقاط مختلف زمین به وجود می آورند.

 

برای شناخت بیشتر کوه ها آن ها را به چهار دسته تقسیم می کنند:

1-کوه های چین دار که از لایه های سنگی درست شده اند . این لایه ها بر اثر فشار زیاد درهم فشرده شده و به گونه ی چین های بزرگ در آمده اند.

وقتی این گونه کوه ها رامی بینید در می یابید که در بسیاری از نقاط ، لایه های سنگ ، به گونه ی قوسی ، برآمدگی یا فرورفتگی پیدا کرده که این نیز بر اثر فشردگی و فشار سطح زمین پدید آمده است.

کوه های آپالاش و کوه های آلپ دو نمونه از کوه های چین دارند.

 

2-کوه های گنبدی در این کوه ها لایه های سنگی طوری به سمت بالا فشرده اند که گنبد هایی آبله گون ، پدید آورده اند.

در بسیاری از مواد ، گدازه های ذوب شده باعث برآمدگی این لایه های سنگی می شوند . یعنی همان گدازه هایی که ، با فشار زیاد ، از سطح زیرین زمین بیرون می آیند.

کوه های بلاک هیلز ، در داکوتای جنوبی ( در آمریکا ) نمونه ای از کوه های گنبدی است.

 

3-کوه های قطعه ای کوه هایی هستند که بر اثر قاچ خوردگی یا شکستگی که در پوسته ی زمین اتفاق می افتد، پیدا شده اند.

یعنی آنکه تکه های بسیار بزرگی از سنگ که قبلاً بر روی زمین خوابیده بودند، از جای خود بطور مستقیم یا کج برخاسته و این کوه ها را پدید آورده اند .

 

4-کوه های آتشفشان از گدازه ها ، خاکستر و اشیای نیم سوخته ای درست می شوند که از اندرون زمین ، بیرون ریخته می شوند .

در مجاورت این کوه به دلیل وجود گاز متصاعد شده در هوا نمی توان آتش دیگری روشن کرد

کوهی شگفت انگیز

تشکوه یا کوه آتش در شرق شهرستان رامهرمز و در جاده رامهرمز ــ ابوالفارس واقع شده است.

این کوه به دلیل گوگرد موجود در زمین و متصاعد شدن گاز طبیعی از عمق زمین به سطح، شعله ور است. گازهای هیدرکربوری از لایه های مختلف زمین عبور می کنند و از هر درز و شکافی در سطح زمین به بیرون شعله ور می شوند به طوری که در شب نور سوختن این گاز بیشتر دیده می‌شود.

کوه آتش

 

روشنی آتش این کوه در تاریکی شب جلوه زیبایی به منطقه می دهد به گونه ای که تا به حال توانسته گردشگران زیادی را در ساعات شب به سوی خود بکشاند. مسئله قابل توجه برای گردشگران این است که در مجاورت این کوه به دلیل وجود گاز متصاعد شده در هوا نمی توان آتش دیگری روشن کرد.

تشکوه از نظر مباحث زمین شناسی بسیار با اهمیت و مورد مطالعه کارشناسان این حوزه است و اكنون به یکی از جاذبه های گردشگری شگفت انگیز استان خوزستان تبدیل شده است.

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 140 تاريخ : يکشنبه 21 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:28

 

درخت رنگین کمان

 

درخت را می توان بعنوان یک گیاه بزرگ چوبی چند ساله تعریف کرد.اگرچه تعریف ثابتی درباره اندازه آن وجود ندارد، می توان گفت یک درخت بالغ معمولا" دارای ارتفاع حداقل 5/4 متر بوده و شاخه های آن به یک ساقه اصلی متصل هستند. درختان اجزای مهمی از مناظر طبیعی و عناصر ضروری در ساخت فضای سبز به شمار می روند.

درختان در مقایسه با سایر گونه های گیاهی عمر طولانی تری دارند. گونه های کمی از درختان بیش از 100 متر رشد کرده و بعضی از آنها چند هزارسال عمر می کنند.

انواع گوناگونی از درخت وجود دارد که بعضی از آنها با ویژگی های خاصی که دارند دیدنی تر از سایر گونه های درختی هستند.

نوعی درخت نیم‌کره شمالی زمین وجود دارد که به دلیل تنه رنگانگش به "درخت رنگین کمان" معروف شده است.

درخت رنگین کمان نام یک نوع درخت صمغی از تیره درختان «اوکالیپتوس» است که در نیم‌کره شمالی زمین می‌روید.

درخت رنگین کمان

 

این درخت به طور طبیعی در کشورهایی همچون انگلیس و گینه نو و میندانائو می‌روید، اما به خاطر استفاده از چوب آن که برای ساخت ورق بسیار مناسب است، در کشورهای دیگر از جمله به شکل گسترده در فیلیپین کاشت شده است. طول این درخت به 70 متر می‌رسد و علاوه بر استفاده از چوب این درخت برای تولید کاغذ، از آن به عنوان یک درخت زینتی به دلیل تنه رنگارنگ و بسیار زیبایش نیز استفاده می‌شود.

گیاه‌شناسان دلیل رنگی بودن تنه این درخت را به پوست اندازی آن در ماه‌های مختلف سال منتسب می‌کنند که موجب می‌شود، طیف‌های مختلفی از رنگ سبز بر روی بدنه آن ظاهر شود و همزمان با فرارسیدن پاییز رنگ‌های زرد و نارنجی و قرمز و قهوه‌ای روشن و تیره هم به آن افزوده شود و با تابش نور آفتاب به بدنه این درخت طیف‌هایی از رنگ‌های آبی و بنفش و نارنجی و سبز و زرد و قرمز بر روی آن مشاهده شود. این درخت به «اوکالیپتوس رنگین کمان» معروف شده است.

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 21 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:28

 

طاووس

 

طاووس یکی از زیباترین پرند گان جهان است.

طاووس ها در آسیا زندگی میکردند،اما به خاطر پرهای رنگیشان از هزاران پیش تا کنون در پارک ها و باغ های سراسر جهان نگهداری میشوند.

طاووس ها صدای بلند و گوشخراشی دارند و از حلزونها،قورباغه ها،حشره ها و گیاهان تغذیه می کنند.

طاووس های ماده دم های کوتاهی دارند و پر هایشان تیره تر از نرهاست.

پرهای دم طاووس،سبز یا آبی درخشان است که نقش های زیبایی به شکل چشم دارند. نر ها برای جلب توجه ماده ها پرهایشان را باز می کنند و تکان میدهند.

طاووس هندی بومی هند، پاکستان و سری‌لانکا است و پرندهء ملی هند به ‌شمار می‌رود. و طاووس سبز که پرنده‌ای در معرض انقراض است بومی شرق میانمار تا جاوه است. طول قد آن به 2,30 متر می‌رسد. معمولاً پرهایش را برای زیبایی خود می‌گستراند تا در مقابل ماده خود که فاقد این گونه پرهاست خودنمایی کند. این پرنده صدایی بلند دارد و از پرندگان دانه و میوه‌خوار است.

 

رنگ‏آمیزی شگفت‏انگیز طاووس

طاووس، از زیباترین پرندگان است که هر بیننده‏ای را در نگاه نخست، متوجه رنگ‏آمیزی شگفت‏انگیز پرهای خود می‏سازد. امیرمۆمنان علی علیه‏السلام به تشریح عظمت آفرینش طاووس پرداخته و می‏فرمایند: " از شگفت‏انگیزترین پرندگان در آفرینش، طاووس است که خداوند آن را در استوارترین شکل موزون آفرید و رنگ‏های پر و بالش را به نیکوترین رنگ‏ها بیاراست؛ با بال‏های زیبا که پرهای آن به روی یکدیگر انباشته شده و دُم کشیده‏اش که چون به سوی ماده پیش می‏رود، آن را چونان چتری گشوده و بر سر خود سایبان می‏سازد، گویا بادبان کشتی است که ناخدا آن را برافراشته است....

اگر رنگ‏های پرهای طاووس را به روییدنی‏های زمین تشبیه کنی، خواهی گفت: دسته گلی است که از شکوفه‏های رنگارنگ گل‏های بهاری فراهم آمده است، و اگر آن را با پارچه‏های پوشیدنی همانند سازی، مانند پارچه‏های زیبای پر نقش و نگار یا پرده‏های رنگارنگ یمن است، و اگر آن را با زیورآلات مقایسه کنی، مانند نگین‏های رنگارنگی است که در نواری از نقره با جواهرات زینت شده است".

پرهای طاووس، همانند برگ خزان رسیده می‏ریزد و دوباره رشد می‏کند و به هم می‏پیوندد، تا بار یگر شکل و رنگ زیبای گذشته خود را بازیابد، بی‏آن که میان پرهای نو و ریخته شده، تفاوتی وجود داشته باشد

 

 

ریزش و رویش پرهای طاووس

 

امیرمۆمنان در سخنانی به بیان ریزش و رویش پرهای طاووس پرداخته و می‏فرماید: «طاووس، چونان شکوفه‏های پراکنده‏ای است که باران بهار و گرمای آفتاب را در پرورش آن نقش چندانی نیست و شگفت آور آن که هر از چند گاهی، از پوشش پرهای زیبا بیرون می‏آید و تنْ عریان می‏کند. پرهای او پیاپی فرو می‏ریزد و از نو می‏روید.

پرهای طاووس، همانند برگ خزان رسیده می‏ریزد و دوباره رشد می‏کند و به هم می‏پیوندد، تا بار یگر شکل و رنگ زیبای گذشته خود را بازیابد، بی‏آن که میان پرهای نو و ریخته شده، تفاوتی وجود داشته باشد یا رنگی جا به جا بروید. اگر در تماشای یکی از پرهای طاووس دقت کنی، لحظه‏ای به سرخی گل، و لحظه‏ای دیگر به سبزی زَبَرجَد و گاه به زردی زر ناب جلوه می‏کند. راستی! هوش‏های ژرف‏اندیش و عقل‏های پرتلاش، چگونه این همه از حقایق موجود در پدیده‏ها را می‏تواند درک کند، و چگونه گفتار توصیفگران، به نظم کشیدن این همه زیبایی را می تواند بیان کند؟"

 

زیبایی‏های گردن طاووس

هر عضو طاووس، در بردارنده شگفتی‏های بسیار است. امیرمۆمنان علیه‏السلام در سخنانی درباره گردن طاووس می‏فرماید: «برفراز گردن طاووس، به جای یال، کاکلی سبزرنگ و پر نقش و نگار روییده، و برآمدگی گردنش چونان آفتابه‏ای نفیس و نگارین است. از گلوگاه تا روی شکمش، به زیبایی رنگ‏آمیزی شده یا چون پارچه حریر براق یا آیینه‏ای شفاف که پرده برروی آن افکندند، درآمده است.

در اطراف گردنش، گویا چادری سیاه است که چون رنگ آن شاداب می‏باشد، به نظر می آید با رنگ سبز تندی درهم آمیخته که در کنار شکاف گوشش، جلوه خاصی دارد. کمتر رنگی می‏توان یافت که طاووس از آن در اندامش نداشته باشد، یا با شفافیت و صیقل فراوان و زرق و برق جامه‏اش، آن را جلای برتری نداده باشد."

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 213 تاريخ : يکشنبه 21 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:26

 

خفاش

 

همانطور که می دانید خفاش ها پستاندار هستند، در واقع تنها پستاندارانی که بال دارند و قادر به پرواز کردن هستند. نام علمی آنها Chiroptera بوده و به معنی "دست های بال مانند" است. بال های خفاش با بال های بقیه پرندگان متفاوت است و به گونه دیگری ساخته شده، اما در عوض پوست بالهای خفاش جنسی شبیه چرم دارد و دارای خاصیت ارتجاعی است که باعث می شود بالهایش در طول استخوان هایی که دست ها و انگشتان خفاش را حرکت می دهند کشیده شود..

در سخنانی از امیرمۆمنان علیه‏السلام ، درباره شگفتی‏های خلقت بال‏های خفاش می‏خوانیم: " پاک و منزه است خدایی که شب را برای خُفاشان چونان روز روشن و مایه به دست آوردن روزی قرار داد، و روز را چونان شب تار، مایه آرامش و استراحت آن‏ها انتخاب فرمود، و بال‏هایی از گوشت برای پرواز آن‏ها آفرید، تا به هنگام نیاز به پرواز، از آن استفاده کنند. این بال‏ها همانند لاله‏های گوش‏اند، بی پر و بدون رگ‏های اصلی، اما تو جای رگ‏ها و نشانه‏های آن را به خوبی مشاهده می‏کنی.

خداوند برای خفاشان دو بال قرار داد، نه آن قدر نازک که درهم بشکند ونه چندان محکم که سنگینی کند. آن‏ها پرواز می‏کنند، در حالی که فرزندانشان به ایشان چسبیده و به مادر پناه برده‏اند. اگر فرود آیند، با مادر فرود می‏آیند و اگر بالا روند، با مادر اوج می‏گیرند. از مادرانشان جدا نمی‏شوند تا آن هنگام که اندام جوجه نیرومند و بال‏ها، قدرت پرواز کردن پیدا کند و بداند که راه زندگی کردن کدام است و مصالح خویش را بشناسد. پس پاک و منزه است پدید آورنده هر چیزی که بدون هیچ الگویی باقی مانده از دیگری، هستی را آفرید."

همانند بقیه پستانداران، خفاش ها نیز دندان و مو دارند و برای ادامه زندگی نسل شان بچه می زایند. هنگامی که یک خفاش ماده آماده به دنیا آوردن نوزاد است، موقعیت و حالت قرار گرفتنش را طوری تنظیم می کندکه بتواند به طور عمودی از سرش آویزان بماند، به این منظور که درست در لحظه تولد، بچه اش را با دم خود بگیرد.

بچه خفاش توسط مادرش برای مدتی طولانی پرستاری و مراقبت می شود. خفاش های مادر، بچه هایشان را نزدیک خود نگه می دارند و برای گرم نگه داشتن و حفاظت از بچه هایشان بالهای خود را به دور آنها می پیچند.

در شب، یک نوزاد خفاش، برای یافتن غذا به موهای تن مادرش می چسبد و همراه او می رود. وقتی که وزن بچه خفاش سنگین شود، مادر به تنهایی برای یافتن غذا می رود و آنرا را برای بچه به لانه می آورد. این روش ادامه پیدا می کند تا زمانی که خفاش جوان چهار هفته از تولدش بگذرد و خودش بتواند شروع به شکار کند و به همراه مادر برای یافتن غذا به بیرون از محل زندگی بروند.

خفاش ها عملا حیوانات بی آزار و کمرویی هستند. تا جایی که دانشمندی رفتار خفاش ها را به "موش های بزرگ بالدار" تشبیه کرده است

خفاش ها در آب و هوای سرد ممکن است در بهار و پاییز کوچ کنند، سرپناهی را در غارها پیدا کرده و به خواب زمستانی بروند. در پاییز، وزن خفاش ها زیاد می شود و لایه ای از چربی به بدنشان اضافه می شود. اگر خفاشی قبل از رسیدن بهار و گرم شدن هوا از خواب زمستانی بیدار شود، به احتمال خیلی زیاد از گرسنگی خواهد مرد. می دانید چرا ؟

به این دلیل که متابولیسم بدن خفاش ها به گونه ایست که وقتی بیدار هستند بسیار سریع ذخیره غذایی شان مصرف شده و به پایان می رسد.

75% از خفاش ها از حشرات و بی مهرگان دیگر تغذیه می کنند. تعداد پشه ها و دیگر حشراتی که روزانه خفاش ها می خورند باور نکردنی است. یک خفاش می تواند هر شب بین 1000 تا 3000 حشره را بخورد!

در نواحی گرمسیری، تنها تعداد کمی از خفاش ها موفق به خوردن قورباغه، ماهی یا پرنده ای کوچک به عنوان غذا می شوند. بقیه خفاش ها شهد گلها را می نوشند، گرده گلها را می خورند و یا از میوه ها تغذیه می کنند.

خفاش ها عملا حیوانات بی آزار و کمرویی هستند. تا جایی که دانشمندی رفتار خفاش ها را به "موش های بزرگ بالدار" تشبیه کرده است.

اصولآ پرندگان بعد از پرواز در جایی فرود می آیند، در حالیکه خفاش ها به جایی آویزان می شوند. هنگام استراحت پرندگان بالهایشان را جمع می کنند، اما خفاش ها بالهایشان را به دور بدنشان می پیچند.

در خطبه‏ای از امیرمۆمنان حضرت علی علیه‏السلام درباره شگفتی‏های آفرینش خفاش چنین آمده است: " از زیبایی‏های صنعت پروردگاری و شگفتی‏های آفرینش او، همان اسرار پیچیده حکیمانه در آفریدن خفاشان است. روشنی روز که همه چیز را می‏گشاید، چشمانشان را می‏بندد و تاریکی شب که هر چیز را به خواب فرو می‏برد، چشمان آن‏ها راباز می‏کند.... روشنی آفتاب، خفاش را از رفتن در تراکم نورهای تابنده‏اش باز می‏دارد و در خلوتگاه‏های تاریک پنهان می‏سازد؛ که خفاش از حرکت در نور درخشان ناتوان است. پس او در روز پلک‏ها را بر سیاهی دیده‏ها اندازد و شب را مانند یک راغ برمی‏گزیند که در پرتو تاریکی آن، روزی خود را جستجو می‏کند و سیاهی شب، دیده‏های او را نمی‏بندد و به خاطر تاریکی زیاد، از حرکت و تلاش باز نمی‏ماند. آن گاه که خورشید پرده از رخ بیفکند و سپیده صبحگاهان بدمد خفاش پلک‏ها بر هم می‏نهد و بر آن چه در تاریکی شب به دست آورده، قناعت می‏کند".

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 210 تاريخ : يکشنبه 21 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:25

 

عنکبوت زهر دار

 

عنکبوت های بیوه سیاهِ مونث به رنگ سیاه براق هستند و روی شکمشان شکل هایی شبیه ساعت شنی به رنگ قرمز نارنجی دیده می شود. اما بیوه های سیاه مذکر به ر نگ قهوه ای یا خاکستری با لکه های قرمز کوچک هستند.

بیوه های سیاه جزو عنکبوتیان زهردار هستند. آن ها حشره نیستند و گفته می شود زهر مرگبار آن ها 15 برابر قوی تر از زهر مار زنگی است.

بیوه های سیاه برای بافتن تار خود از مواد ابریشم مانند استفاده می کنند. آن ها تارهای خود را در مکان های سرپوشیده و یا تاریک مثل جایی نزدیک به لوله های فاضلاب و یا زیر کنده های درخت درست می کنند. مونث ها به صورت وارونه روی تارهای خود آویزان می شوند و منتظر شکار می مانند.

نوک پاهای بیوه ی سیاه پوشیده از مواد روغنی است که مانع از چسبیدن خودش به تارها می شود

 

 

بیوه های سیاه تکان ها و ویبره ی تارهایشان را احساس می کنند. وقتی یک مزاحم بدشانس به دام می افتد، عنکبوت فوراً تاری چسب مانند دور آن می تند. حشراتی مانند پشه ها و مگس ها و یا حتی بزرگتر مثل ملخ ها به دام این عنکبوت ها می افتند. بعد از گرفتن آن ها زهرشان را به آن ها تزریق کرده و آن ها را فلج می کنند.

 

نوک پاهای بیوه ی سیاه پوشیده از مواد روغنی است که مانع از چسبیدن خودش به تارها می شود.

بیوه های سیاه مونث و مذکر بالغ به تنهایی زندگی می کنند و تنها برای تولید مثل همدیگر را ملاقات می کنند. بیوه های سیاه مونث تقریباً 200 تخم می گذارند. تخم ها برای 20 روز در یک کیسه ی کاغدی گرد و کوچک که آویزان به تار مادر است می مانند و بعد از این که از تخم بیرون آمدند بچه عنکبوت ها بیش از یک ماه در یک پیله می مانند.

 

 

آیا می دانید چرا این عنکبوت ها را بیوه ی سیاه نامیدند؟

چون مونث ها عادت دارند بعد از جفت گیری مذکرها را بخورند.

بیوه ی سیاه مونث تقریباً 38 میلی متر طول دارد. و اندازه ی مذکر نصف آن است.

بیوه ی سیاه، شکاری برای پرندگان و عنکوت های دیگر است.

در حالی که زهر بیوه های سیاه به ندرت برای انسان ها کشنده است، اما می تواند باعث درد شدید و حالت تهوع آن ها شود.

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 21 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:25

 

 


رایج ترین دوزیستان جهان قورباغه ها و وزغها هستند. نوع بالغ قورباغه ها عموماَ بدون دم و چمباته زده هستند ، آنها پاهای بلند عقب برای پریدن و زبان بلند چسبناک برای گرفتن طعمه ، دارند . معمولاَ قورباغه ها بدن نرم و مرطوب دارند و در نزدیکی آبها زندگی می کنند . وزغها پوست خشک و زگیل مانند دارند و عمدتاَ روی خشکی زندگی می کنند.


 

قورباغه درختی

 

قورباغه درختی

بعضی از قورباغه های مناطق گرم با زندگی روی درختان و بوته ها سازگاری پیدا کرده اند . بعضی از گونه ها هرگز درختان را ترک نمی کنند و حتی روی درختان ،تولید مثل می کنند . بیشتر قورباغه های درختی دارای انگشتان بلند و دست و پا هستند که روی آنها صفحه های چسبناکی برای گرفتن شاخه ها و برگهای نرم وجود دارد. بعضی از قورباغه ها با استفاده از انگشتان پرده دارشان که به عنوان بال پرواز به کار می برند ، از این درخت به آن درخت می پرند. قورباغه درختی در حالی که روی شاخه ها راه می رود ، حشرات را شکار می کند. این نوع قورباغه درختی بخاطر رنگ و فرم بدن بخوبی روی برگها استتار می نماید.

 

قورباغه شیشه ای

 

قورباغه شیشه ای

قورباغه شیشه ای بومی کشور ونزوئلا است. پوست اطراف شکم این قورباغه مانند شیشه است و اندامهای داخلی، دستگاه گوارش، کبد، قلب و حتی تخمهای درون شکمش دیده میشود.

قورباغه های شیشه ای کوچک، مابین 3 تا 7.5 سانتیمتر هستند. این قورباغه ها نوزادان خود را میخورند و اکثرا به رنگ سبز هستند.

 

 

قورباغه سبز

 

قورباغه سبز

این قورباغه معمولی کناره رودخانه ها و آبگیرها ، ممکن است به رنگ قهوه ای ، برنزه یا سبز باشد . قورباغه های سبز بالغ حقیقتاَ دوزیستی هستند ، یعنی هر مقدار از زندگیشان را که در آب می گذرانند ، به همان مدت روی خشکی زندگی می کنند . آنها نیز مثل بقیه قورباغه ها، هر غذای زنده ای را که بتوانند قورت دهند ، می خورند.

صدای یک قورباغه مثل صدای ترکیدن چیزی است که در مورد آن می گویند مثل صدای سیمی است که محکم کشیده شده و رها گردد. رژیم غذایی این قورباغه ها عمدتاَ حشرات ، عنکبوتها و سخت پوستان است.

نیزه سمی

 

قورباغه نیزه سمی

این قورباغه جنگلی یک ماده سمی کشنده ، داخل پوست خود تولید می کند که برای عقب راندن شکارچیان خود مثل مارها به کار می برد . مردم بومی سم موجود در پوست این قورباغه را به سر نیزه های خود می زنند و به همین دلیل نام او را قورباغه نیزه سمی گذاشته اند . دشمنان احتمالی از روی طرحهای رنگ روشن پوست این قورباغه به خطرناک بودن و سمی بودن آن پی می برند . قورباغه های نیزه سمی از حشرات تغذیه می کنند.

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 21 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:24

 

دریاچه رتبا

 

دریاچه رتبا در شمال شرقی شهر داکار پایتخت کشور سنگال در غرب آفریقا قرار دارد .

این دریاچه صورتی یکی از جاذبه های توریستی در غرب آفریقاست و برخلاف تمام دریاچه های دنیا صورتی رنگ است. این دریاچه به خاطر رنگ جالب آن مورد توجه قرار گرفته است. به گفته یکی از محققان، زمانی که از داخل هلی کوپتر به این دریاچه نگاه می کردیم، به نظر می رسید که قایق ها روی مخلوطی از شیر و توت فرنگی شنا می کردند.

غلظت نمک این دریاچه به حدی است که باعث شناور شدن هر شناگری در سطح آب می شود. مایکل دانسون، میکروبیولوژیست و مححق در این باره می گوید: رنگ صورتی این دریاچه به خاطر غلظت زیاد و بالای نمک در ترکیب با باکتری فعالی به نام dunaliella salina است. این باکتری ها در کنار نمک و با استفاده از نور خورشید، انرژی بیشتری تولید می کنند و چرخه صورتی رنگ آب را به وجود می آورند.

نام دریاچه رتبا به معنی « آب های مرده » را زمانی بر این دریاچه گذاشتند که تصور می شد، این دریاچه هیچ سازگاری با زندگی و حیات انسان ندارد

در نتیجه رنگ صورتی آب به واسطه این رنگ دانه ها شکل می گیرد. این جلبک ها برای انسان کاملاً بی ضرر و بی خطر هستند و حتی باعث می شوند، شناکردن در این دریاچه راحت و ممکن شود.

نام دریاچه رتبا به معنی « آب های مرده » را زمانی بر این دریاچه گذاشتند که تصور می شد، این دریاچه هیچ سازگاری با زندگی و حیات انسان ندارد. مایکل دانسون می گوید: این دریاچه از مواد معدنی با ارزشی نیز پوشیده شده است.

دریاچه رتبا

 

بسیاری از روستائیان این مواد معدنی را به همراه نمک استخراج می کنند و به فروش می رسانند. این روستائیان برای محافظت از پوست خود در برابر نمک از یک روغن مخصوص استفاده می کنند. مواد معدنی که قایق رانان ساده دل محلی از این دریاچه استخراج می کنند و در ازای مبالغ اندک و ناچیزی در اختیار سودجویان و سوداگران این مواد می گذارند، بسیار باارزش تر از آنی است که تصور می کنند.

بهترین زمان برای دیدن این دریاچه ماه های نوامبر تا ژوئن است. یعنی زمانی که افزایش شدت تابش نور خورشید در این ماه ها باعث افزایش این رنگ دانه ها شده و رنگ صورتی دریاچه را پر رنگ و زیبا می کند.

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 21 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:23

 


سنجاب ها پستاندارانی بسیار پر تحرک هستند و تقریبا هیچ قفسی نمی تواند برایشان کافی و مناسب باشد.


 

سنجاب

 

سنجاب ها دم بلند وپشمالویی دارند و با ناخن های تیزشان از درخت بالا می روند و با استفاده از دم بلند خود از این شاخه به آن شاخه می پرند. این دم درهنگام پرش به حفظ تعادل آن ها کمک می کند. سنجاب ها به هنگام خواب از دم خود به جای بالش استفاده می کنند. یکی دیگرازوظایف دم تولید علایمی برای ایجاد ارتباط بادیگر سنجاب ها است.

سنجاب ها درغرب وجنوب غربی آسیا، قفقاز و جنوب شرقی اروپا و درایران درمناطق زاگرس از سردشت آذر بایجان

غربی تا چهار محال بختیاری، لرستان، کهکیلویه وبویراحمد و فارس زندگی می کنند.

سنجاب از میوه هاودانه ی درختان وجوانه هاتغذیه می کند، میوه ی بلوط غذای اصلی این پستاندار است.

 

درفصل زمستان که دیگر بلوطی روی درختان باقی نمانده است به جست وجوی بلوط هایی که پنهان کرده اند می پردازند اما چون جانورانی فراموش کار هستند نمی توانند همه ی آن هایی راکه پنهان کرده بودند پیدا کنند

سنجاب ها به پنهان کردن دانه ی بلوط و ذخیره کردن آن ها علاقه ی زیادی دارند. آن ها میوه های بلوط راجمع آوری و در شکاف صخره ها و درون تنه ی پوک درختان و به خصوص زیر خاک مخفی می کنند. درفصل زمستان که دیگر بلوطی روی درختان باقی نمانده است به جست وجوی بلوط هایی که پنهان کرده اند می پردازند اما چون جانورانی فراموش کار هستند نمی توانند همه ی آن هایی راکه پنهان کرده بودند پیدا کنند. دانه هایی که در زیر خاک مانده اند در فصل بهار جوانه می زنند و درخت های جدیدی به وجود می آید.

 

فصل بهار زمان بچه دار شدن سنجاب های ماده است. به طور کلی سنجاب ها پستاندارانی بسیار پر تحرک هستند و تقریبا هیچ قفسی نمی تواند برایشان کافی و مناسب باشد.

 

دندان سنجاب ها مانند سایر جوندگان، در تمام طول عمر به طور منظم بلند می شود و سنجاب برای کوتاه کردن دندان خود ناگزیر به جویدن مواد سخت می باشد. در طبیعت سنجاب ها با جویدن چوب درختان این نیاز را برطرف می کنند.

سنجاب

 

سنجاب سفید

شهر کوچک اولنی ایلینویز، به خاطر سنجاب‌های سفیدش مشهور است. هیچ کس نمی‌داند که چطور شروع شد، ولی تا سال 1943/1322، تعداد سنجاب‌‌های این شهر به تقریبا 1000 سنجاب رسید. امروزه، حدود 200 سنجاب در این شهر زندگی می‌کنند.

هر پاییز، تعداد سنجاب‌های این شهر شمرده می‌شوند تا مطمئن شوند که سالم هستند. سنجاب‌های سفید حق عبور از تمام خیابان‌های عمومی، پیاده روها و خیابان‌های اصلی اولنی را دارند، و جریمه‌ای 750 دلاری برای زیر گرفتن یکی از آنها با ماشین در انتظار راننده ی متخلف است.

شهروندان اولنی، سنجاب‌های سفید را سمبل شهر خود می‌دانند: حتی پلیس اولنی هم یک سنجاب سفید در نشان خود دارد.

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 21 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:19

حافظ در حوزه‌ی رفتار جمعی و ارتباط انسان با اجتماع چه دیدگاه‌هایی دارد: این‌که چگونه نظام جامعه سامان‌پذیر و اداره شود و سعادت مردم به بار آید در شعر حافظ طرح شده است یا نه؟ تدبیر منزل و سیاست مدنی خردمندانه چگونه شکل می‌گیرد و حقوق شهروندان در اجتماع چگونه تحقق می‌پذیرد؟ آیا حافظ در شعر خود به حقوق شهروندان و رابطه‌ی انسان با حکومت اشاره کرده است؟ این پرسش‌ها در این درس‌گفتار درباره‌ی حافظ مطرح و در حد امکان به آن پاسخ داده شد. حافظ در پندار و گفتار درونگراست دکتر شفیعی کدکنی تعبیر تازه‌ای برای عرفان مطرح کرده و گفته که عرفان عبارت است از نگاه هنری به دین. این تعریف، در جایگاه خودش، بسیار شایسته و بایسته است و بسیاری از نکته‌ها را مطرح می‌کند. من در پرتو و در کنار این تعریف می‌خواهم این را نیز اضافه کنم که عرفان ما راهگشای حقوق شهروندی بوده است و با آن که حافظ در پندار و گفتار درونگراست و پرداختن به مسایل اجتماعی از او دور و بعید می‌نماید اما در شعرهایش مسایلی را طرح می‌کند که ما را به این نتیجه می‌رساند که او به جنبه‌های دینی، اجتماعی و سیاسی زمان خودش توجه داشته است. می‌دانیم که شاعر، آینه‌ی تمام نمای وضع اجتماعی روزگار خود است. اگر این‌طور نباشد، شاعر نیست! شاعر، آینه‌ی تمام نمای وضع اجتماعی روزگار یکی از ویژگی‌های حافظ جنبه‌ی متضاد اوست. حاف1 از نگاه شریعت، اشعری مذهب است. مذهب اشعری از جنبه‌ی بینش کلامی و فلسفی، تنگ و محدود است. در برخی زمینه‌ها با پاره‌ای از اندیشه‌های کلامی - فلسفی معتزله و عدلی مذهبان مشترک است اما در بیشتر زمینه‌ها، ناسازگار است. با این همه حافظ از نگاه طریقت، ملامتی مذهب است. این دو، پارادوکس (متناقض نما) است. چون کسی که از نگاه شریعت اشعری است، نمی‌تواند ملامتی باشد. تصور می‌کنم کمتر کسی به این تضاد توجه کرده است اما همین تضاد و ناسازگاری از حافظ یک شاعر ویژه ساخته است. در سعدی جولان اندیشه‌های اجتماعی بسیار فراخ است. هم در نثر و هم در شعرش اغراق شاعرانه را می‌بینید اما این اغراق در حافظ نیست. آن‌چه در حافظ به صورت گزافه‌آمیز نمود دارد پرداختن به زوایای روحی و روانی و درونی است. یک تضاد دیگر هم هست: آیا چون حافظ چهارده روایت قرآن را از حفظ بوده «حافظ» خوانده شده است؟ یا آن که چون حدیث‌دان بوده به این نام نامیده شده؟ البته هر دو دلیل، بعید نیست. چون مطالعات قرآنی و حدیث از هم جدا نبوده است. خود حافظ کلمه‌ی «دانشمند» را به کار می‌برد: «مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس». یعنی از «محدث» باز پس. چون تا قرن پنجم «دانشمند» به معنای «محدث» بوده است. این تعبیر قابل قبول است؛ زیرا حافظ با مبانی فقهی آشنا بوده است. جرم در شعر حافظ خطا و لغزش است به هر حال در این جا می‌خواهم به این نکته بپردازم که آیا اصطلاحات حقوق امروز را می‌توان در شعر حافظ کندوکاو کرد؟ یکی از این موارد حقوقی، کلمه‌ی «جُرم» است. این کلمه را در ادبیات ما و نیز شعر حافظ می‌بینید. معادل آن در فارسی «بزه» است. بزه و بزهکار یک مترادف دیگر هم دارد که در قرآن آمده و آن کلمه «جناه» است. جناه فارسی شده‌ی کلمه‌ی «گناه» است. جمع آن نیز «اجرام» و «جروم» است. این کلمه در نثر و نیز در پردازش‌های فقها آمده است. می‌توان پرسید که آیا کلمه‌ی «جرم» که در شعر می‌آید به عنوان یک پدیده اجتماعی مورد نظر شاعر است یا خیر؟ در بسیاری از شعرها، جرم به معنای خطا و گناه و جریمه است اما گاهی هم معنای خاص آن را می‌توانید برداشت کنید: «گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند/ جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد». می‌دانیم که در آن زمان«اسرار هویدا کردن» یک کار و کنش نابهنجار بوده است. در زمان شاعر، و از دیدگاه اجتماعی و جرم‌شناسی، اسرار هویدا کردن عملی غیر قابل قبول بوده است. کلمه‌ی جرم که در شعر حافظ پدیدار می‌شود یک معنایش خطا و لغزش است و یک معنای آن جرم به معنای بزه است. در این جا همین معنا مورد نظر است. روشن است که شاعر به عنوان وابستگی به جنبه‌های اجتماعی، جرم را عملی ضد اجتماعی می‌داند. حافظ شاعری متدین است باز حافظ می‌گوید: «یا رب چه جرم کرد صراحی که خون خم/ با نغمه‌های قلقلش اندر گلو ببست». شاعر اعتراض خودش را به عملی که در زمانه‌اش جرم شناخته می‌شده، بیان می‌کند. یا: «در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا/ سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت». در این‌جا حافظ کلمه‌های «جرم» و «جنایت» را نه فقط به عنوان این که دو لفظ مترادف‌اند به کار می‌برد بلکه دقیقا این توجه را داشته که جرم به معنای بزه‌های کوچک است و جنایت به معنای بزه‌های بزرگ مثل قتل و غارت و راهزنی و تجاوز. بنابراین کلمه‌های جرم و جنایت را دانسته به کار برده است. یا باز: «در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش/ حافظ قرابه‌کش شد و مفتی پیاله نوش». حافظ به هر حال شاعری متدین است؛ حتی از سعدی هم متدین‌تر است اما در عین حال می‌گوید با آن که مقید به شریعت هستم، قرابه‌کش شده‌ام. در حقوق، اصلی داریم به نام «اصل قانونی بودن جرایم و مشخص بودن مجازات». این یکی از اصول بسیار مهم است که در طول تاریخ حقوق جنجال‌برانگیز بوده است. این اصل بدین معناست که هر کس جرمی مرتکب شد خود باید کیفرش را ببیند و نمی‌توان دیگری را به خاطر او به کیفر رساند. در قرآن هم آمده است که هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‌گیرد. در این دستورالعمل حقوقی، قانونی هست که هیچ کس را نمی‌توان برای کاری که جرم شناخته نشده، کیفر داد تا قانونگذار و شارع عملی را جرم اعلام نکند نمی‌توان آن عمل را جرم دانست. در اسلام هم همین گونه است. قاعده‌ای هم داریم به نام «قبح عقاب بلابیان». یعنی قبل از این که عملی را شارع جرم بداند برای آن کیفر بگذارند. این از قواعد فقهی هم هست. علل موجهی هم برای مبراکنندگی داریم. یکی از آن‌ها جنون است و دیگری صغر سن، قبل از بلوغ. حافظ معشوقه‌اش را طفل می‌داند حافظ می‌گوید: «دلبرم شاهد طفل است و به بازی روزی/ بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش» درست است که حافظ معشوقه‌اش را طفل می‌داند اما در زبان شعرا طفل به کسی می‌گویند که مسوول کارهایش نیست و بی اهمیت به شاعر است. بدین گونه شاعر بی‌اعتنایی او را به اعمال و کردار خود نشان می‌دهد. به هر حال طفل در حقوق به معنای کسی است که مبرا از حقوق کیفری است. کما این که در این بیت حافظ هم به همین معناست. می‌توان پرسید که آیا کلمه‌ی «جرم» که در شعر می‌آید به عنوان یک پدیده اجتماعی مورد نظر شاعر است یا خیر؟ در بسیاری از شعرها، جرم به معنای خطا و گناه و جریمه است اما گاهی هم معنای خاص آن را می‌توانید برداشت کنید: «گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند/ جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد». مساله دیگر «عدل» است. این کلمه در شعر حافظ خیلی نیامده است اما آن‌جایی که آمده به‌جا و خوب و به‌سزا نشسته است: «شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد/ قدر یک ساعته عمری که در او داد کند». کلمه «داد» و مشتقات آن را در شعر حافظ داریم. یکی دیگر از چیزهایی که در شعر حافظ هست و به طنز هم هست، تجری مجرمان و گناهکاران توسط داروغه و قاضی است. این را در شعر حاف1 خطاب به محتسب و قاضی، زیاد می‌بینیم. البته گفتن آن جرات می‌خواسته. چون قاضی فراخنای قدرت داشت و محتسب سختگیر بود. منتهی چون حافظ و سعدی اهل درد بوده‌اند، این جرات را به خود داده‌اند که از آن سخن بگویند. این را جزو وظایف دینی و اخلاقی خود و امر به معروف و نهی از منکر می‌دانستند. حافظ می‌گوید: «با محتسبم عیب مگویید که او نیز/ پیوسته چو ما در طلب شُرب مدام است». اصطلاح «شُرب مدام» را در عرفان داریم. در این‌جا کلمه‌ی «محتسب» را آورده به معنای کسی که در پی گرفتن ایرادهای مردم است. مساله وقف را هم در ادبیات فارسی داریم. این مساله هم از دید حقوق شهروندی مطرح است و هم از باب نفس حقوق و اصطلاحات حقوقی. حافظ می‌گوید: «محتسب مدرسه دی مست بود و فتوا داد/ که می حرام ولی به ز مال اوقاف است». در این جا اشاره‌ی حافظ به امیر مبارزالدین، پایه گزار سلسله ‌ی آل مظفر است. یعنی همان کسی که مردم خوش ذوق شیراز به او لقب «محتسب» داده بودند. نگاه حافظ به اخفای جرم در حقوق شهروندی به هر حال در شعر حافظ از دید حقوق شهروندی، اصطلاحات دیگری هم هست. یکی از آن‌ها اخفای جرم است که از چیزهایی است که در حقوق شهروندی بسیار بر آن تاکید شده است. چون این یک اصل است که باید عیب‌پوشی کرد. حافظ می‌گوید: «به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام می و گفت راز پوشیدن». می‌دانیم که یکی از ویژگی‌های ملامتیه این بود که برای این خودشان را بشکنند، در گفتار و رفتار وانمود می‌کردند که گناهکار هستند. حافظ یکی از این کسان بود. کلمه‌ی «زندان» هم در شعر حافظ آمده است: «دلم از وحشت زندان سکند بگرفت/ رخت بربندم و تا مُلک سلیمان بروم». منظور از «زندان سکندر» شهر یزد است که حافظ سفر کوتاهی به آن‌جا داشته است. کلمه‌ی دیگر «تخته بند» است که از ابزار شکنجه بوده است: «چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس/ چو در سراچه‌ی ترکیب تخته بند تنم». هر جا «تخته بند» را به کار برده به همین معناست. اصطلاح دیگر «کاغذین جامه» است. کاغذین جامه به این ترتیب بوده که پرچمی در کاخ و سراچه‌ی حاکم وجود داشت. کسی که عریضه‌اش به دست حاکم نمی‌رسید جامه‌ای از نامه و عرایض می‌پوشید و می‌رفت کنار پرچم می‌ایستاد تا حاکم او را از نزدیک ببیند. این اصطلاح در شعر حافظ آمده است. یک کلمه‌ی دیگر «دعوی» یا «دعوا» است. اصطلاح درست حقوقی آن «دعوا» است. دعوی در فارسی به معنای «ادعا» است. این غیر از دعوا است. متاسفانه خیلی از ادبا این دو را با هم اشتباه می‌کنند. کلمه‌ی «ضمان» را هم هر جا در شعر حافظ دیدید منظور اصطلاح حقوقی آن است. به معنی ضمانت کردن، کفالت کردن از شخصی یا مالی. کلمه‌ی «وکیل» هم در شعر حافظ آمده است. وکیل در اصطلاح حقوقی کسی است که از طرف دیگری کاری را انجام دهد. وکیل ممکن است تسخیری باشد یا وکیل مدافع یا به معنای دیگر. درهر حال نمونه‌ها و اصطلاحات دیگر حقوقی در شعر حافظ هست. آن‌چه در این‌جا گفته شد برخی از آن اصطلاحات بود. خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1393 ساعت: 23:16

توضیح نده نشان بده. این یکی از توصیه‌های مهم و اولیه برای داستان‌نویسی است. ولی آیا نویسنده جز توصیف و گفت‌و‌گو ابزار دیگری در اختیار دارد؟ آیا توضیح همان توصیف است؟ چه تفاوتی بین توضیح و توصیف هست؟ آیا با نوشتن گفت‌و‌گو هم می‌شود چیزی را نشان داد؟ نوشتن رمان‌نویس در پی توضیح دادن چیزی برای خواننده نیست ولی او دوربینی روی شانه‌هایش ندارد تا آنچه می‌خواهد به مخاطب نشان بدهد. دوربین رمان‌نویس در مغزش تعبیه شده و از راه واژه‌ها برای مغز خواننده نمایش داده می‌شود. توضیح دادن، همان‌طور که پیداست به معنای روشن کردن و توصیف کردن به‌معنای وصف کردن است.وقتی می‌خواهیم واژه یا موقعیتی را برای خواننده واضح‌تر بیان کنیم، توضیح می‌دهیم. ولی وقتی می‌خواهیم آنچه را ندیده و نمی‌داند، به او نمایش بدهیم، توصیف می‌کنیم. توضیح دادن برای قانع کردن مخاطب به نظر یا عقیده‌ای درباره پدیده‌هاست. در حالی که توصیف کردن فرصتی برای مخاطب به‌وجود می‌آورد که هدفش ایجاد نگاهی تازه به پدیده‌هاست. رمان‌نویس نمی‌خواهد مخاطب را قانع کند، بلکه آنچه را با در هم آمیختن واقعیت و خیال دیده است، به خواننده نشان می‌دهد تا او هم از نگاه خود ببیند و تجربه کند. درواقع، این ابزاری در دست داستان‌‌نویس است که در دست هیچ هنرمند دیگری نیست. هنرهای نمایشی و تصویری وقتی در برابر خواننده قرار می‌گیرند، همه‌ ذهن او را آن‌گونه که هنرمند دیده است پر می‌کنند و فضایی برای مخاطب باقی نمی‌گذارند. رمان‌‌نویس با توصیف آنچه در ذهن دارد، به خواننده فرصت می‌دهد چیزهایی را ببیند که نویسنده ندیده یا جور دیگری دیده است.او خواننده را به فضایی با نقطه‌چین‌های فراوان می‌برد تا تازه‌هایی را در جاهای خالی قرار بدهد. آنچه جذابیت رمان را بین هنرهای امروز حفظ کرده، همین خصوصیت توصیفی رمان است. اگر نویسنده به‌جای توصیف کردن به توضیح دادن رو بیاورد، در واقع فضاسازی نکرده یا فضاهای خالی را پر کرده و کارش در بهترین حالت شبیه یک تابلوی نقاشی خواهد شد. نویسنده چگونه توصیف می‌کند؟ «زیرزمینی تنگ است و به‌هم‌ریخته. لامپا رنگ‌باخته است. جابه‌جا، ساک‌ها و چمدان‌ها و بقچه‌ها رو هم افتاده است.تو زیرزمینی، بوی غم با بوی سیگار قاطی شده است.» این چند جمله را از رمان زمین سوخته نوشته‌ احمد محمود انتخاب کردم. آقای نویسنده در این چند جمله‌ کوتاه، وضعیت به‌هم‌ریخته‌ زیرزمین خانه‌ای را توصیف کرده‌، او چیزی را توضیح نداده است. استفاده از واژه‌ تنگ، به‌جای توضیح دادن درباره کوچک بودن زیرزمینی، استفاده‌ استادانه‌ او از ابزار توصیف است. نویسنده کم‌نوری زیرزمین را توضیح نداده بلکه رنگ‌باختگی لامپا را توصیف کرده است. خواننده با خواندن این جمله می‌تواند زیرزمین کوچک و کم‌نوری را تجسم کند که ساک‌ها، چمدان‌ها و بقچه‌ها در جاهای مختلف رها شده‌‌اند. توصیف محمود از آمیخته شدن بوی سیگار با بوی غم، توصیف دیگری از زیرزمینی به مخاطب می‌دهد که برای او فرصتی برای درک بهتر فضای غم‌انگیز زیرزمینی می‌دهد. رمان‌‌نویس با توصیف آنچه در ذهن دارد، به خواننده فرصت می‌دهد چیزهایی را ببیند که نویسنده ندیده یا جور دیگری دیده است.او خواننده را به فضایی با نقطه‌چین‌های فراوان می‌برد تا تازه‌هایی را در جاهای خالی قرار بدهد. یکی‌ دیگر از ابزارهای مهم رمان‌نویس، گفت‌وگو میان شخصیت‌های رمان است. گفت‌و‌گوها به قصد پر کردن صفحه‌های کتاب نوشته نمی‌شوند بلکه ابزاری برای نشان دادن هستند. خواننده از طریق گفت‌و‌گوهای بین شخصیت‌های رمان، چیزهای بیشتری درباره‌ آنها خواهد دانست. وقتی کسی حرف می‌زند، چیزهای زیادی درباره‌ او می‌فهمیم و رمان‌نویس برای شناسانده شخصیت‌های داستان، روابط‌شان، احساسات آنها و... سخنان‌شان را برای ما می‌نویسد. آرکادیو بوئندیا جایی در اوایل رمان صد سال تنهایی می‌گوید: «اگر بچه‌ ما یک سوسمار هم باشد، چیز مهمی نیست. فقط بتواند سخن بگوید، کافی است.» مارکز با نوشتن این سخن از زبان یکی از شخصیت‌های اصلی رمان، علاوه بر آنکه شخصیت داستان را به خواننده معرفی می‌کند، اهمیت سخن گفتن انسان را نیز نشان می‌دهد. ما برای توضیح دادن اهمیت سخن گفتن انسان می‌توانیم یک کتاب بنویسیم ولی رمان‌نویس با نوشتن یک سخن از زبان شخصیت داستانی، کار یک کتاب را انجام می‌دهد. زیرا شخصیت داستانی در موقعیت خاص حرف می‌زند. گفت‌و‌گوی شخصیت‌ها علاوه بر آنکه نظرشان درباره‌ پدیده‌هاست، بار احساسی نیز دارد و در موقعیت خاص و در برابر سخن دیگری گفته می‌شود. در واقع گفت‌و‌گوی بین شخصیت‌ها با سخن گفتن آنها در تنهایی بسیار متفاوت است. خواننده وقتی گفت‌و‌گوها را می‌خواند، با قرار دادن خودش در آن موقعیت، می‌تواند آن‌سوی سخن شخصیت را ببیند و با تعریفی تازه از پدیده‌ها آشنا شود یا حتی در گفت‌و‌گو مشارکت کند. خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1393 ساعت: 23:15

سری به سلسله پادشاهان شاهنامه می زنیم و در کنار آن، شخصیت های معروف این کتاب را دوباره مرور می کنیم؛ شخصیت هایی که ماجراهای آنها، بسیار شنیدنی است. شاهنامه را به نوعی می توان حماسی ترین و ملی ترین کتاب شعر و نظم ایران دانست. سراینده آن فردوسی بزرگ، البته 30 سال تمام رنج برد تا سرایش این شاهکار ادبیات فارسی را به پایان برساند. 1 - نخستین شاه داستان شاهنامه با کیومرث یا گیومرت شروع می شود؛ او اولین پادشاه شاهنامه است، بر طبق شاهنامه او در کوه زندگی می کرده و عادت های خاصی داشته. بسیاری از کارهای اولیه را هم او انجام داده است؛ مثل شهرسازی، تقسیم سال و ... نکته مهم درباره او این است که اولین پادشاهی بوده که ایرانی ها را ابرقدرت دنیا کرده است. سلاطین شاهنامه می گویند که این اتفاقات نزدیک به 6700 سال پیش افتاده است. فردوسی می گوید که این نخستین پادشاه، هیچ دشمنی نداشته و همه با تدبیر او، به خوبی و خوشی زندگی می کرده اند. تا اینکه شیطان به او حسادت کرد و ماجراهایی اتفاق افتاد که در بخشی دیگر خواهید خواند. 2 - هوشنگ؛ فرزند سیامک در اوستا اسم هوشنگ به صورت «هائوشینگ ها» ذکر شده که کمی آدم را یاد چینی ها می اندازد. فردوسی می گوید که آتش را این پادشاه کشف کرده. شاه دانا و مقتدری بوده. بابل و شوش را هم او ساخته. بر طبق نوشته شاهنامه 40 سالی حکومت کرده و بعد، تخت و تاج را داده به پسرش. سلاطین شاهنامه 3 - تهمورث؛ نبیره اولین پادشاه احتمالا درباره زد و خورد این پادشاه با دیوان هم چیزهایی شنیده اید. او پسر هوشنگ بوده است و البته نبیره اولین پادشاه پیشدادی. اول هم که پادشاه می شود، عزمش را جزم می کند که دنیا را از بدی ها و پلیدی ها پاک سازد. دیوان، از او امان خواسته و در قبالش، به او نوشتن را یاد می دهند. سلاطین شاهنامه این پادشاه، چیدن پشم بز و استفاده از آن را هم به مردمش یاد می دهد. ستایش جهان آفرین هم رسمی بوده که از زمان او پا گرفته. 4 - نوذر؛ شاهی که اسیر شد منوچهر که فوت کرد، پسرش پادشاه شد. نوذر البته کمی راه را کج رفت و شروع کرد به زور گفتن. در این زمان بود که پشنگ، پدر افراسیاب معروف، از اوضاع بد ایران باخبر شده و لشگری با فرماندهی افراسیاب، راهی ایران کرد تا کل مملکت را تصرف کند. نوذر شاه هم از خبر این لشگرکشی، مطلع می شود؛ اما در این هنگامه، سام نریمان، جهان پهلوان ایرانی و پدربزرگ رستم معروف، دار فانی را وداع گفته بود. زال هم عزادار می شود و جنگ درمی گیرد و سرانجام نوذرشاه، اسیر تورانیان می گردد. پهلوانان پیر ایران، از پس افراسیاب جوان و تورانیان بی شمار برنمی یند. 5 - جمشید؛ پادشاهی که 700 سال حکومت کرد باورتان می شود که این جمشید، 700 سال حکومت کرده باشد؟ اولش هم خوب داشت جلو می رفت اما وقتی که غرور او را دربر گرفت و ادعای خدایی کرد، همه چیز خراب شد. در ابتدای سلطنتش، انسان، یکجانشینی پیشه کرده و به رامشی نسبی رسید که مقدمه تمدن سازی محسوب می شود. سلاطین شاهنامه وقتی که جمشید ادعای خدایی کرد، همه برگ های برنده اش را از دست داد و سرانجام توسط ضحاک کشته شد. 6 - ضحاک ضحاک هم جزو پادشاهان معروف شاهنامه است. او البته ایرانی نبوده و از تبار پادشاهان عرب بوده است. در شاهنامه آمده است که چون مردم ایران زمین، از ظلم و جور جمشید به ستوه آمدند، تصمیم گرفتند از شر او راحت شوند. سلاطین شاهنامه ضحاک سرانجام توسط فریدون، از پا درآمد. 7 - فریدون؛ مردی که سه پسر داشت و اما بعد، می رسیم به روزگار سلطنت فریدون. این شاه پیشدادی هم ماجرای جالبی دارد. چون ضحاک قصد کشتن جوانان ایران زمین را کرده بود، در نتیجه افراد زیادی طی هر سال، کشته می شدند تا مارهایی که از دوش ضحاک روییده شده بودند، سیر شده و سر به سر او نگذارند. خواب گزاران هم گفته بودند که چه نشسته ای که جوانی قدرتمند به نام فریدون خواهد آمد و تو را از میان خواهد برداشت. به خاطر همین، همه فرزندان پسر را بعد از تولد می کشتند اما فریدون زنده ماند. او سرانجام بزرگ شد و با همکاری کاوه آهنگر، همان خوابی که ضحاک دیده بود را برایش در عالم واقع تعبیر کرد. 8 - ایرج؛ پادشاه جوانی که ناجوانمردانه کشته شد فریدون که ضحاک را کشت، شاه ایران شد. فریدون سه پسر داشت به اسم های سلم و تور و ایرج. روم و خاور را به «سلم» داد و توران و چین را هم به «تور»، ایران و دشت سواران و نیزه وران را هم که مانده بود، تحویل ایرج داد که از همه شجاع تر و مدبرتر بود. بعد از این، سالیان سال گذشت تا اینکه فریدون، دیگر پیر و سالخورده شد. در این هنگامه بود که شیطان رفت توی جلد سلم، نشست و با خودش فکر کرد که چرا تخت و تاج به پسر کوچکتر سپرده شده است؟ در نتیجه، پیغام و پسغام برای تور فرستاد و افکار او را هم شیطانی کرد. دلشان پرکین شد ایرج شال و کلاه کرد و رفت پیش برادران که رفع کینه کند اما آنها، ناجوانمردانه، دست به خون او بردند و وی را به قتل رساندند. 9 - منوچهر؛ در آرزوی انتقام تا اینجا رسیدیم که فریدون سه پسر داشت، ایرج کشته شد و فریدون حسابی به هم ریخت. از طرف دیگر، دوست داشت که کسی بیاید و انتقام خون پسرش را از آن دوتا پسر دیگرش بگیرد. پادشاهان در زمان های گذشته، کنیزان بسیار داشتند. یکی از این کنیزان، از ایرج باردار بود. فریدون که خوشحال شده بود، با خودش گفت که لابد فرزند ایرج، پسری خواهد بود و انتقام خواهد ستاند اما آرزوی او برآورد نشد و این کنیز، دختری به دنیا آورد. سالیان سال گذشت و این دختر بزرگ شد و ازدواج کرد و محصول ازدواج او، پسری شد به نام منوچهر. منوچهر هم رفت و انتقام پدر ستاند. در ضمن، مهمترین شخصیت شاهنامه هم در زمانه این پادشاه پا به عرصه وجود نهاد؛ یعنی همان رستم دستان. 10 - زوطهماسب؛ پادشاه کهنسال وقتی که نوذرشاه اسیر می شود، یک شب، زال، پدر رستم و از پهلوانان نامی ایران، تصمیم می گیرد که شاهی برای ایران انتخاب کنند که هم نجیب زاده بوده و از نژاد شاهان، و هم عقل و رأی داشته باشد. سرانجام با موبدان مشورت می کند و طی یک تصمیم جمعی، زوطهماسب را به این سمت انتخاب می کنند. سلاطین شاهنامه بعد از او، گرشاسب بود که به سلطنت رسید ولی عمر سلطنت او کوتاه بود و همراه با زوال سلسله پیشدادیان از اینجا به بعد، این کیانیان بودند که سلسله پادشاهی تشکیل دادند. 11 - کیقباد؛ اولین شاه کیانیان وقتی که سلسله پیشدادیان منقرض شد، کیانیان روی کار آمدند. البته چند وقتی مملکت بدون شاه بود و سرداران و پهلوانان ایران، آن را می گرداندند تا اینکه تصمیم گرفتند شاهی را برای ایران انتخاب کنند. همه گفتند که کیقباد از تبار پادشاهان کهن است و حالا در البرز است و رستم مامور شد که برود و او را پیدا کند و به دربار بیاورد. سلاطین شاهنامه 12 - کیکاوس؛ مردی که می خواست پرواز کند کیقباد که مرحوم شد، پسرش به سلطنت رسید؛ هم او که به نام «کیکاووس» می شناسیمش در ابتدا شال و کلاه کرد که به مازندران رفته و آنجا را زیر سیطره خودش درآورد. شاه مازندران هم دست به دامان دیو سپید شد. در نتیجه جادو اثر کرده و کیکاووس و لشگر او کور شدند. وقتی هم که کور شدند، به بند دیو سپید و شاه مازندران درآمدند. سلاطین شاهنامه وقتی که سلسله پیشدادیان منقرض شد، کیانیان روی کار آمدند. البته چند وقتی مملکت بدون شاه بود و سرداران و پهلوانان ایران، آن را می گرداندند تا اینکه تصمیم گرفتند شاهی را برای ایران انتخاب کنند. خبر به زال رسید. زال هم رستم را راهی مازندران کرد. دیو سپید به دست رستم کشته شده و جگرش در آورده شده و بر چشم سپاه ایران کشیده شد تا بینا شوند. کیکاوس، مازندران را به بچه هایش سپرد و با رستم، راهی شد؛ همان اتفاقی که تحت عنوان هفت خان رستم از آن یاد می شود. بعد از مدتی، توران و چین و مکران هم زیر فرمان کیکاووس درآمدند. پس از نبردهای مکرر کیکاووس، شد سلطان مطلق. آنقدر مغرور شد که عزم سفر به آسمان را کرد. سرانجام به خاطر این عنادورزی، فره ایزدی از او جدا شد. 13 - کیخسرو؛ ناپدید شده در برف و مه او نه پسر کیکاووس، که نوه این پادشاه کیانی است. چرا؟ چون که فرزند سیاوش و فرنگیس است. سیاوش هم که به دستور افراسیاب کشته شده بود. در نتیجه تخت و تاج، به نوه کیکاووس رسید. کیخسرو را، رمانی ترین پادشاه مورد نظر فردوسی می دانند، چرا که همه خصایل نیک آدمی را در درون خودش دارد؛ ضمن اینکه یک قهرمان هم هست. هنگامی که موفق شد افراسیاب را شکست داده و بکشد و شاه همه جهان شود، با پهلوانان خود، راهی چشمه ای می شود تا تن و سر در آن بشوید و خود را برای شکرگزاری و راز و نیاز آماده کند. طبق روایت شاهنامه، او بعد از آخرین تعمید در این چشمه، با پنج پهلوان نامی خود به نام های توس، بیژن، فریبرز، گیو و گستهم؛ گرفتار برف و توفان شده و در برف و مه، برای همیشه ناپدید می شود. 14 - لهراسب؛ پادشاهی که به زور قبولش کردند او را چهارمین پادشاه کیانی می دانند؛ البته به روایت فردوسی. البته این پهلوانان و بزرگان، این ناراحتی و نارضایتی شان را پیش کیخسرو هم بیان کرده بودند که در نهایت با حرف های این پادشاه بزرگ و رد ادعاهای آنها، قبول کرده بودند که نه، لهراسب هم از تیره شاهان است. 15 - گشتاسب؛ هم دوره با زرتشت پسرک چموش لهراسب، از همان ابتدای جوانی، می خواست که جای پدر را بگیرد. سرانجام این اتفاق هم افتاد. سلاطین شاهنامه 16 - بهمن او که به شاهی رسید، بزرگان را دور و بر خودش جمع کرد و گفت که می خواهد انتقام خون اسفندیار را از رستم بستاند. سلاطین شاهنامه در این وقت، البته رستم هم توسط شغاد کشته شده بود. زال هم که پیر شده بود، از او خواست حالا که رستم از دنیا رفته، بی خیال انتقامجویی شود و عذر او را بپذیرد ولی او نپذیرفت. جنگی به پا شد و فرامرز، پسر رستم، به دست بهمن کشته شد. پشتون، سفارش مۆکدی به بهمن می کرد که بیش از این، دیگر صلاح نیست در زابلستان و در خانه و ایوان زال باشند؛ چرا که بالاخره اینها برای خودشان کسی بوده اند و احترامی دارند و احتمال دارد که مردم به طرفداری از آنها، بشورند. 17 - همای بهمن پسری داشت به نام ساسان، دختری هم داشت به نام همای. بهمن، البته به قاعده بزرگان و موبدان عمل نکرده و با فردی ازدواج کرد که موبدان از این کار منعش می کردند. سلاطین شاهنامه بعد از باردار شدن دختر، حال و روز شاه رو به وخامت نهاد. در نتیجه بزرگان را جمع کرده و امر را چنین تعیین کرد که سلطنت، به دخترش همای برسد و سپس به فرزند همای. همای به روایت فردوسی، 32 سال سلطنت کرد که با عدل و داد همراه بوده و به آبادانی ایران منجر شد. 18 - داراب قرار بود که بعد از همای، تخت و سلطنت به پسرش برسد. برادر همای هم راهش را کج کرده و به نیشابور رفت؛ یک جورهایی از خواهرش قهر کرد. همای سرگرم سلطنت و دادگری بود ولی چون می ترسید بزرگان مملکت، تاج و تخت را از او بگیرند و به پسرش صدمه بزنند، یک شب فرزند را همراه مقدار زیادی زر و یاقوت، توی صندوقی گذاشت و صندوق را هم قیراندود کرده و انداخت به دجله. بعد به همه گفت که جنینش را سقط کرده تا باورشان شود و دست از سر پسرش بردارند. گازری رختشویی صندوق را گرفته و اسم کودک را داراب گذاشته و از او نگهداری کرد. 19 - دارا؛ پایان یک سلسله داراب که مرد، دارا به سلطنت رسید. او جوانی تندخو بود. وقتی سوگ پدرش تمام شد، شروع کرد به نامه نگاری به اطراف و اکناف و از همه خواست که مطیع امر او باشند. از هند و چین تا روم، همه برای او باج می فرستادند. جنگی بین دارا و اسکندر در گرفت که به سبب بی لیاقتی دارا، سرانجام توسط وزیران و بزرگان کشته می شود. فردوسی نیز اشاره کرده که اسکندر با احترام و عزت بسیار با دارا و نیز خانواده او رفتار کرد. حتی به نصیحت دارا گوش سپرده و با روشنک، دختر وی ازدواج کرد. ایرانیان هم که چنین دیدند، به اسکندر خوشبین شدند و او را همراهی کردند. خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 165 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1393 ساعت: 23:14

بعد پنجاه سال سر رویک بالشت گذاشتن باش،هنوز خجالت می کشی اسمش رابیاوری؟!...کاشکی سر بلند می کردی یواشکی می آمدی سر می کشیدی تو حیاط می دیدیش! انگار نه انگار که دارد پا می گذارد تو هفتاد ...سر و ریشی رنگ می کند بیا ببین...شبق! بخش ادبیات تبیان قباد آذرآیین شکر خدا همه خوبند مادر..ساق و سالم و سر حال. اصلن نگران هیچ کدامشان نباش. خدا گفته تو همیشه ی خدا حرص و جوش بخوری و دست و دلت بلرزد؟ از کدامشان شروع بکنم؟ شکر خدا یکی دوتا هم که نیستند. دختر پروانه به سلامتی پزشکی قبول شده. دانشگاه زاهدان. پروین اش...نگرانی پروانه بابت دوری جاه و راهش است. از حالا عزا گرفته. خب، حق هم دارد. آخر یک دختر تک و تنها تو یک شهر غریب،آن هم دختری که راه دورش از خانه تا مدرسه اش بوده...اینجا کجا، زاهدان کجا! البته حالا دارند یک کارهایی می کنند بلکه بیارندش یک جایی همین نزدیکی ها. پول و پله ای بدهند یا دم کسی را ببینند ...هرچی پروانه سوز و بریز می کند و حرص و جوش می خورد، حبیب آقا عین خیالش نیست. انگار نه انگار که پروین دختر او هم هست...می شناسیش که چقدر دنده پهن و دل گنده است. می گوید سفر قندهار که نمی خواهد برود. حالا دیگر دخترها سفینه سوار می شوند می روند کرات آسمانی. آن سر مملکت هم که باشد ،هروقت دلمان تنگ شد براش می نشینیم تو هواپیما و فوقش دو ساعت بعدش پیش بچه مان هستیم. اصلن این حبیب آقا از اولش هم بیخیال بود اگر پروانه نبود حالا یک تنبان هم پاش نبود... اما مادر، کاشکی پروانه گوشه ی چشمی هم می انداخت به حال و روز برادر ته تغاری اش. من ازش توقع ندارم، از هیچ کدامشان توقع ندارم اما خوب است پروانه که خواهر بزرگ من است، نباید بپرسد برادرم کم و کسری نداری؟ دنیا که همیشه به یک حال نمی ماند مادر.. سیاوش عسلویه کار می کند. شکر خداحقوق و مزایایش خوب است.اوایل از گرما و جک و جانورهای آنجا می نالید. حالا البته عادت کرده. بدنش کهیر زده بود چه جور! آخر سیاوش نازک نارنجی را چی به عسلویه!..گفتم که خوب شده مادر..عادت کرده. نگران نباش..باز من از دهنم پرید یک چیزی گفتم ، تو شروع کردی به سوز و بریز!..می شناسیش که، اهل ریخت و پاش نیست.دارد پول و پله ای جور می کند که گوش شیطان کر، اصفهان خانه بخرد و زن و بچه اش را از این جهنم دره نجات بدهد. مگر تو خودت همیشه نمی گفتی یه سال بخور نون و تره یه عمر بخور گوشت بره؟_ سیاوش هم حال و روز مرا می داند و به روی خوش نمی آورد”” مهربانو این ها؟..بی خبر نیستم ازشان. دارند زندگی شان را می کنند.علیرضاشان را به سلامتی سر و سامان داده ا ند. مریم شان را هم، گمانم خودت بودی که شوهرش دادند. مانده ساسان شان که رفته ان ور آب، گمانم کانادا، نپرسیدم.مانده ته تغاری شان که یک دختر است. تو ندیدیش البته. شاپورهم زن شمالی گرفته. من که می گویم کار کار قسمت است مادر، و گرنه کم دختر داریم تو فک و فامیل خودمان؟ مبارکش باشد . علف باید به دهن بزی شیرین باشد. برای عروسی شان نرفتم. بهانه آوردم زنم پا به ماه است دکتر گفته نباید تو ماشین بنشیند . از تو چه پنهان دستم خالی بود . کادوی عروسی آن ها هم مانده گردنم توی این نداری و دست تنگی..غلام؟..او هم خوب است شکر خدا، با همان پیکان بار شلخته اش لک و لکی می کند و سر و ته زندگی ش را به هم می آورد. توی برادرها و قوم و خویش ها، همین یکی حال و احوالی از ما می پرسد، این بنده خدا هم خودش سال به دوازده ماه سگدو می زند ، خیلی هنر بکند از پس رخت و لباس و خورد و خوراک بچه هاش بربیاید.چند روز پیش پاکتی چپاند تو جبیبم بعد سرش را انداخته بود پایین و گفته بود شرمنده برادر..آرزو کردم همان لحظه زمین دهن باز می کرد و می رفتم زیر هزار من خاک..صورتش را بوسیدم و گفتم عزیز دلم کی از تو توقع دارد آخر؟...هرکاری کردم پول را پس نگرفت. به شیر تو قسم خورد اگر پول را برندارم دیگر اسمم را نبرد.می بینی مادر، آن ها که دستشان شکر خدا به دهانشان می رسد، نمی گویند ای دل غافل برویم ببینیم برادرمان، قوم و خویشمان کم و کسری ندارد؟ اصلن زنده است، مرده است..؟.. غلام؟..او هم خوب است شکر خدا، با همان پیکان بار شلخته اش لک و لکی می کند و سر و ته زندگی ش را به هم می آورد. توی برادرها و قوم و خویش ها، همین یکی حال و احوالی از ما می پرسد، این بنده خدا هم خودش سال به دوازده ماه سگدو می زند ، خیلی هنر بکند از پس رخت و لباس و خورد و خوراک بچه هاش بربیاید. نوه ی گلت هم یک ریز سراغت را می گیرد. نه، دیوانه که نیستیم مادر. دهنمان چفت و بست دارد. اما آخرش که چی مادر؟بالاخره که می فهمد...محسن؟..سر عقل آمده چه جور!همچین چارچنگولی چسبیده به زندگی که بیا و ببین! کی باور می کرد محسن دو آتشه ، با آن سر پرسودا ، حالا معقول سرش به آخورش بند باشد و بگوید به ما چه! هرکی خر شد ما می شویم پالانش! خیال همه مان بابت او راحت شد. خود تو چقدر دست ودلت براش می لرزید..چقدر حرص و جوش می خوردی پاش!.وضع مالی اش هم ، شکر خدا خوب است . دارد جبران مافات می کند. رو بهش نینداختم تا حالا. راستش ترسیدم رویم را زمین بگذارد....از حال و بال همه پرس و جو کردی الا اصل کاری مادر!..کی ؟خودت را به آن راه نزن مادر!بعد پنجاه سال سر رویک بالشت گذاشتن باش،هنوز خجالت می کشی اسمش رابیاوری؟!...کاشکی سر بلند می کردی یواشکی می آمدی سر می کشیدی تو حیاط می دیدیش! انگار نه انگار که دارد پا می گذارد تو هفتاد ...سر و ریشی رنگ می کند بیا ببین...شبق! کاشکی کار به همین جا ختم می شد مادر. آقا خیال تجدید فراش هم دارند..تازه، به کمتر از دختر هم رضایت نمی دهند.لابد خیال دارند یک دوجین زنگوله پاتابوت پس بیندازند..آن وقت حرام اگر یک بار از دهنش درآمده باشد گفته باشد پسرم، بیا این پنجاه تومن را بگیر بزن به زخم زندگیت...پس خیالتان را راحت بکنم که ایشان حالا حالا قصد مردن ندارند..خسته ات کردم مادر!..راستش قول گفتنی سلام روستایی بی طمع نیست..آمده ام ازت درخواستی بکنم. می دانم رویم را زمین نمی گذاری. اما نمی دانم چه جور حرفم را بزنم . زبانم نمی گردد به خدا مادر. اما چاره ای ندارم. بدجوری گرفتارم مادر، خیلی فکر کردم . عقلم به جایی قد نداد..آخر سر انگار یکی تو سرم گفت برو سراغ مادرت.گفت گره کارتو به دست او باز می شود. گفت مگر یادت رفته چطور لقمه را از دهن خودش می گرفت می گذاشت دهن تو؟ این بود که یک راست پناه آوردم به تو..مادر، می خواهم ازت اجازه بگیرم که قبر بالاسرت را بفروشم ...می بینی کار ته تغاری ات به کجا کشیده مادر!...آره همان قبر بابا ..گفتم که بابا حالا حالا ها خیال مردن ندارد اصلن کی جرات می کند جلوش از این حرف ها بزند.!..می دانم خواهشم مسخره است مادر اما به روح خودت قسم، عقلم دیگر به جایی نمی رسد...نگران نباش مادر، دیوانه که نیستم یک غریبه را بیاورم بخوابانم بالاسرت....الآن، مادر آقای احمدی، همسایه دیوار به دیوارمان، افتاده رو تخت بیمارستان. دکترها ازش قطع امید کرده اند. آقای احمدی از خداش است بیاورد بخواباندش پیش تو. لب تر کنم هر مبلغی بگویم قبول می کند.. چه می گویی مادر؟ قبول می کنی؟ البته شرمنده ات هستم .گفتم راه و چاره ی دیگری ندارم..قبول؟...قبول مادر؟ قربان مادر گلم بروم..می دانستم رویم را زمین نمی گذاری. ..مثل همیشه، گره کار من این بار هم به دست تو باز شده..فدایت بشوم مادر...بروم این خبر خوش رابه بچه ها بدهم.. خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 186 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1393 ساعت: 23:13

اشعاری از شاعران معاصری : محمدعلی بهمنی، رسول یونان ، اکبر اکسیر، شمس لنگرودی و ... . قلب ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم- محمد علی بهمنی: ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید به کف و ماسه که نایاب‌ترین مرجان ها تپش تب‌زده نبض مرا می فهمید آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد مثل خورشید که خود را به دل من بخشید ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید منکه حتی پی پژواک خودم می گردم آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید باران- سحر دوستی: باران؛ کاش تو یارم بودی با تو هوایم همیشه بهاری‌ست... باران میلاد خان میرزایی: مرگ در برگ ها زرد می شود در آدم ها سفید و در من درست رنگ تو را گرفته پیش از آنکه مشت های گره کرده ام از پندار زندگی تهی شوند برگرد و برایم شعری بخوان برگرد تا صدایت در دستم گلی شود رو به همه تلخی ها روزی بازمی گردی تا رنگ های رفته را به زندگی ام بازگردانی روزی دیر آنقدر دیر که می ترسم در میان سطرهای غبار گرفته از یاد واژه ها هم رفته باشی مهدیه لطیفی: تنها چیزی که خدا خلق کرد خنده های تو تنها چیزی ست که خدا با دست هایش خلق کرد! زمین و کهکشان و کوه ها دایناسورها و دریاها و تمام مردم خود به خود پیدا شدند! اشاره- شمس لنگرودی: به همین گونه شعر می‌نویسم مدادم را در دستم می‌گیرم و می‌نویسم باران. دیگر پروانه و باد خود می‌دانند پاییز است یا بهار من تنها گاه‌گاهی خورشیدی از گوشه‌ی چشمم به جانب‌شان می‌فرستم و اگر توفانی برخیزد و آب‌ها و برگ‌های سیاه را با خود ببرد، با من نیست به همان‌گونه که اکنون گل سرخی بر یقه‌ی پیراهن‌تان روییده‌ست. قشنگ ترین آرزو- فخری برزنده: قشنگ ترین آرزویم در دستهایم گنجشک کوچکی می شود که لاجرم پرش می دهم! گنجشک سارا محمدی اردهالی: خانه با سرعت تمام مثل قطاری با مسافران خواب به دیوار خورد من در خانه بودم پنجره ها و درها باز شدند از تنگ آب بیرون پریدم روی زمین بالا و پائین می آوردم همسایه ها با صدای قلبی منفجر شده به سمت اتاق دویدند کسی میان نامه ها کسی میان خطوط تلفن کسی میان ملافه ها نبود چه کسی زنگ خطر قطار را کشیده بود اکبر اکسیر: نیروی جاذبه شاعران را سر به زیر کرده است بر خلاف منجم ها که هنوز سر به هوایند تمام سیب ها افتاده اند و نیوتن ، پشت وانت سیب زمینی می فروشد آهای ، آقای تلسکوپ ! گشتم نبود ، نگرد نیست ! رسول یونان: اگر مرا دوست نداشته باشی دراز می‌کشم و می‌میرم مرگ نه سفری بی‌بازگشت است و نه ناگهان محو شدن مرگ دوست نداشتن توست درست آن موقع که باید دوست بداری شکست خوردم! - جلال ارمغان: شکست خوردم! با فتح شهری که تو در آن نبودی... خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1393 ساعت: 23:12

نوشتن خاطرات یکی از ارکان جدا نشدنی سفر است. در گذشته های دور شاید نوشتن رویدادهایی که در طول سفر اتفاق می افتاد، آنچنان ارزشمند بود که گاه دلیل اصلی به جان خریدن مخاطرات و سختی های سفر می شد. همین نکته بود که در گذشته گردشگران را «ماجراجو» می خواندند. سفر گواه این نکته خاطرات بسیاری از گردشگران قدیمی نظیر مارکو پولو، بازرگان ایتالیایی است، اما نوشتن خاطرات سفر جدا از مشهور شدن و ابراز وجود چه فوایدی برای خوانندگان داشته است؟ یکی از اصلی ترین دلایل جذابیت خواندن سفرنامه ها، آشنا شدن با مناطقی بود که برای بیشتر افراد جامعه دور از دسترس قرار داشت. در جهان کنونی ثبت خاطرات سفر به هیچ وجه معنای نوشتن در مورد چگونگی سفر با خانواده یا تشریح جز به جز وقایع شخصی نیست. آنچه یک نوشته شخصی را در حوزه ادبیات سفر ارزشمند و دیگران را به خواندنش ترغیب می کند، یک نوشته آموزشی است که به دیگران کمک می کند با خواندن تجارب نویسنده درخصوص زمان و مکان سفر، فرهنگ های مناطق دیگر و رویدادهای خاص به درک بهتری از یک مقصد گردشگری که تاکنون به آن سفر نکرده، دست یابند؛ معمولا توصیه هایی که در لابه لای این قبیل نوشته ها گنجانده می شوند، به دلیل واقعی و ملموس بودن، قابل فهم تر هستند و راحت تر می توانند تعمیم داده شوند. برای آن که یک سفرنامه، ارزش خواندن پیدا کند و مورد توجه خوانندگان داخلی و حتی خارجی قرار بگیرد باید چند مورد مهم را در نظر گرفت: زیاد سفر کنید! باید توجه داشت که نمی توان در هر سفر یک سفرنامه ارزشمند نوشت، اما برای رسیدن به چنین مقصودی، باید زیاد سفر کرد تا بتوان یک درک کلی و جامع نسبت به این پدیده کسب کرد. زیاد بنویسید! در ابتدای راه نوشتن سفرنامه نیاز نیست که کاملا طبق اصول صحیح بنویسید. توجه به تمام اصول سفرنامه نویسی ممکن است شما را از ابراز صحیح احساسات و تجربه ها باز دارد. پس بهتر است در مراحل ابتدایی سعی کنید به نوشتن هر آنچه به ذهنتان می رسد، اقدام کنید تا بتوانید از قالب خشک نویسی خارج شده و پس از وارد شدن به مرحله روان نویسی به رعایت اصول صحیح اقدام کنید. سفرنامه های قبلی را بخوانید با دقت کشف کنید! بسادگی از هر چیز عبور نکنید. عمومیت بخشیدن به تجربه ها: برای آن که نوشته های شما سمت و سوی خاصی بگیرد و به اصطلاح دارای سبک شود، بهتر است نخست به یک خودشناسی رسیده و با تکیه بر خصوصیات فردی، تجربه هایتان را منحصربه فرد کنید. مسابقات جهانی سفرنامه نویسی هدفمند کردن سفر یکی از ماموریت های اصلی و مهم سازمان های جهانی مرتبط در این حوزه است. درخصوص تحقق چنین ماموریتی، سفرنامه نویسی بسیار تشویق می شود. یکی از این تشویق ها که بسیار هم موفق بوده، برگزاری مسابقات جهانی سفرنامه نویسی است. در اینجا به برخی از مهم ترین این رقابت ها پرداخته می شود. رقابت سفرنامه نویسی روزنامه تلگراف روزنامه انگلیسی تلگراف مدت سه سال است رقابت سفرنامه نویسی را در دو بخش هفتگی و سالانه برگزار می کند. رقابت سالانه این روزنامه جنبه ملی داشته و فقط افراد مقیم انگلستان می توانند در آن شرکت کنند. به نفر اول هر هفته مبلغ 200 پوند (یک میلیون تومان) داده می شود، اما رقابت سالانه روزنامه تلگراف جهانی است و همگان امکان شرکت در آن و برنده شدن جایزه هزار پوندی (حدود پنج میلیون تومان) را دارند. علاقه مندان باید سفرنامه خود را فقط در 500 کلمه بنویسند و سفری که سفرنامه براساس آن نوشته شده باید طی یک ماه گذشته صورت گرفته باشد و سفرهای قدیمی امکان ثبت در این رقابت را ندارد. برای اطلاعات بیشتر می توانید به آدرس telegraph.co.uk مراجعه کنید. رقابت سفرنامه نویسی نشنال ژئوگرافی موسسه نشنال ژئوگرافی در رقابت سالانه ای، با هدف ایجاد دو اصل اختصار و جامعیت، به برندگانش فرصت حضور در سفری رویایی به مناطق مختلف جهان را می دهد. سال 2014 شرکت کنندگان باید سفرنامه خود را فقط در 200 کلمه بنویسند. برنده امسال یک سفر اکتشافی ده روزه دو نفره به ویتنام را به دست خواهد آورد که شامل اقامت شبانه در قایق های چینی روی دریاچه و دیدار از 23 مقصد گردشگری این کشور است. سازمان هواپیمایی ویتنام نیز برای حمایت از این مسابقه، همه پروازهای داخلی بین مقصدهای مختلف گردشگری را برعهده گرفته است. علاقه مندان برای کسب اطلاعات بیشتر می توانند به وب سایت نشنال ژئوگرافی مراجعه کنند. هدفمند کردن سفر یکی از ماموریت های اصلی و مهم سازمان های جهانی مرتبط در این حوزه است. درخصوص تحقق چنین ماموریتی، سفرنامه نویسی بسیار تشویق می شود. مسابقه جهانی ایندیپندنت روزنامه ایندیپندنت شاید قدیمی ترین موسسه ای است که رقابت های جهانی سفرنامه نویسی را برگزار می کند. علاقه مندان برای کسب اطلاعات بیشتر جهت چگونگی شرکت می توانند به آدرس bradtguides.com مراجعه کنند. جذاب ترین ها را از کجا بخوانیم جدا از لذت نوشتن خاطرات سفر که البته مهارت و تجربه بالایی می خواهد، خواندن تجربه سفر های دیگران در قالب سفرنامه، نیز خالی از لطف نیست. امروزه سفرنامه های بسیار خوبی در بسیاری از سایت های اینترنتی قابل دسترس هستند که علاوه بر جنبه های آموزشی بسیار، همچون یک رمان ماجراجویانه یا شیرین برای پر کردن اوقات فراغت گزینه بسیار مناسبی محسوب می شوند. TripAdvisor.com سایت «مشاور سفر» یکی از وبسایت های موفق گردشگری است که علاوه بر ارائه اطلاعات درخصوص مقاصد گردشگری مختلف، مرجع کاملی از سفرنامه های گوناگون است. در این سایت همچنین تالارهای گفت وگوی بسیاری وجود دارد. شاید مهم ترین ویژگی این سایت، پرداختن به مقاصدی باشد که کمتر جهانی شده اند. travelwriters.co.uk سایت «نویسندگان سفر» یکی از منحصر به فردترین سایت ها در حوزه سفرنامه است. این سایت با گردآوری نویسندگان مطرح این صنعت، توانسته به صورت یک مرجع کامل از سفرنامه های مختلف، خود را مطرح کند. travel.nationalgeographic.com سایت «نشنال ژئوگرافی» یا همان جغرافیای ملی قطعا یکی از شناخته شده ترین برندها در حوزه گردشگری و سفر محسوب می شود. این کمپانی بزرگ در طول حیات خود توانسته تمام مقاصد مهم و شناخته شده و همچنین مقاصد بکر و ناشناخته را به صورت آرشیو کامل و جامعی در اختیار کاربرانش قرار دهد. بهترین کتاب های سفرنامه در جهان «در جاده» نوشته جک کروآک: این کتاب که از سوی یک گردشگر آمریکایی تبار نوشته شده، مرجعی برای توصیه های پزشکی و بهداشتی تمام نقاط جهان محسوب می شود. «ساحل گردی» نوشته جاناتان رابن: این کتاب داستان سفر 4000 مایلی نویسنده به دور بریتانیا، فقط با یک قایق بادبانی است. «نوشته هایی از یک جزیره کوچک» نوشته بیل بریسون: این کتاب که با نثری هتاکانه به نوعی جامعه مدرن انگلستان را نقد می کند، قصه مردی است که تمامی زندگی اش در لندن را به قصد مهاجرت به جزیره ای ناشناخته و دور ترک می کند. «ساحل» نوشته الکس گارلند: این کتاب روایت یک بک پکر است که به دنبال بهشت روی زمین به سفر می پردازد. «بازار بزرگ راه آهن» نوشته پل تروکس: مسلما این کتاب یکی از بهترین سفرنامه هایی است که تاکنون نوشته شده است. نویسنده در کتابش سفر چهارماهه ای را که با قطار به دور اروپا و سپس آسیای غربی و شرق میانه داشته است، توصیف می کند. این کتاب به عنوان یکی از بهترین کتاب های راهنمای سفر با قطار در جهان شناخته شده است. خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 203 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1393 ساعت: 23:11

روزگاری بازار شوخی با کلمات در نشریات داغ بود. طنزپردازان خوش قریحه از پوسته ظاهری واژه ها عبور می کردند و معنی دیگر آن را می شکافتند.مثلا به نوکر می گفتند «کر نوین» و به دستکاری می گفتند:«دستی که کاری باشد». برنامه سازان رادیو هم از این مطایبه ها فراوان داشتند.چند نمونه از شوخی نصرت کریمی با معانی کلمات را در ادامه می خوانید: بخش ادبیات تبیان طنز نوکر = کسی‌ که‌ به‌ تازگی‌ کر شده‌ باشد. یا کر نوین‌. دست‌ در کار = هنگامی‌ که‌ پا در کار نباشد. دستکاری‌ = دستی‌ که‌ کاری‌ باشد. کار دستی‌ = کاری‌ که‌ با پا نتوان‌ انجام‌ داد. دستور = دستی‌ که‌ به‌ تور می‌زند. دست‌ به‌ سینه‌ = دستی‌ که‌ برای‌ سینه‌زنی‌ مناسب‌ باشد. دست‌ چپ‌ = دستی‌ که‌ چشمش‌ چپ‌ باشد. دست‌ راست‌ = دستی‌ که‌ کج‌ نباشد. دست‌ خالی‌ = مثل‌ نان‌ خالی‌ یا دست‌ خال‌ خالی‌. دست‌ خر = دستی‌ که‌ خر و بی‌شعور باشد. دست‌ فروش‌ = کسی‌ که‌ دست‌ می‌فروشد. دست‌ خیس‌ = دستی‌ که‌ مدام‌ در آب‌ باشد. دست‌ دادن‌ = کسی‌ که‌ دستش‌ را به‌ دیگری‌ می‌بخشد. دست‌ نشانده‌ = کسی‌ که‌ دستش‌ را نشان‌ می‌دهد. دست‌ رو کردن‌ = کسی‌ که‌ دستش‌ را پشت‌ رو می‌کند. دست‌ شستن‌ = کسی‌ که‌ پایش‌ را نمی‌شوید. دست‌ چسبانکی‌ = کسی‌ که‌ دستش‌ آلوده‌ به‌ چسب‌ باشد. دست‌ بکار = دستی‌ که‌ بی‌کار نباشد. دست‌ به‌ آب‌ = دستی‌ که‌ در آب‌ باشد. دستک‌ دنبک‌ = دستی‌ که‌ دنبک‌ می‌زند. خوش‌ دست‌ = دستی‌ که‌ خوشحال‌ و خوش‌ باشد. دست‌ کج‌ = دستی‌ که‌ راست‌ نباشد. دست‌ و دل‌ باز = دستی‌ که‌ دلش‌ بسته‌ نباشد. دست‌ تهی‌ = کسی‌ که‌ دستش‌ سوراخ‌ باشد. دسته‌ جارو = کسی‌ که‌ دستش‌ مثل‌ جارو باشد. دست‌ بند = النگوی‌ مزاحم‌. دست‌ زده‌ = مثل‌ بید زده‌ یا دستی‌ که‌ زده‌ شده‌ باشد دست‌ تنها = دستی‌ که‌ ازدواج‌ نکرده‌ باشد دست‌ چسبانکی‌ = دستی‌ که‌ اموال‌ دیگران‌ به‌ آن‌ می‌چسبد گربه‌ رو = راهی‌ که‌ گویا سگ‌ نمی‌تواند از آنجا عبور کند گربه‌ی‌ بی‌چشم‌ و رو = آدمهای‌ بی‌چشم‌ و رو برای‌ اینکه‌ از احساس‌ گناه‌ رنج‌ نبرند، این‌ صفت‌ نابهنجار را به‌ گربه‌ نسبت‌ داده‌اند. بچه‌ گربه‌ = مثل‌ بچه‌ انسان‌، از پدر و مادرش‌ زیباتر است‌. گربه‌ی‌ خانگی‌ = مثل‌ غذای‌ خانگی‌ سالمتر است‌ گربه‌ وحشی‌ = مسلماً از آدمها که‌ با بمب‌ اتم‌ ملیون‌ها همنوع‌ خودشان‌ را می‌کشند، وحشی‌تر نیست‌. گربه‌ دزده‌ = بیشتر از انسان‌ها دزد نیست‌. شراب‌ = آبی‌ است‌ که‌ شر به‌ پا می‌کند. قرطاس‌ = طاسی‌ که‌ قر می‌دهد سخنران‌ = رانی‌ که‌ سخن‌ می‌گوید سخندان‌ = مثل‌ قندان‌. ظرفی‌ که‌ در آن‌ پر از سخن‌ است‌ سرباز = کسی‌ که‌ کلاه‌ بر سرش‌ نباشد گنده‌ دماغ‌ = کسی‌ که‌ دماغش‌ بوی‌ گند بدهد پینه‌ دوز = کسی‌ که‌ پایش‌ را تو کفش‌ هیچ‌ کسی‌ نمی‌کند اما دستش‌ همیشه‌ در کفش‌ دیگران‌ است‌. استخر خالی‌ از آب‌ = برای‌ شنای‌ کسانی‌ که‌ شنا بلد نیستند همیشه‌ طلبکار = کسی‌ که‌ به‌ هیچ‌ کس‌ قرض‌ نداده‌ است‌ کوفته‌ کاری‌ = کوفته‌ با ادویه‌ی‌ کاری‌ تشخیص‌ = قایقی‌ که‌ روی‌ آب‌ باشد عاقبت‌ اندیش‌ = کسی‌ که‌ در زمان‌ حال‌ زندگی‌ نمی‌کند خودبین‌ = کسی‌ که‌ پیوسته‌ در مقابل‌ آئینه‌ باشد قهوه‌خانه‌ = محلی‌ که‌ فقط‌ چای‌ می‌دهند کارمندان‌ = کسی‌ که‌ روزی‌ یک‌ ساعت‌ به‌ اندازه‌ی‌ حقوقش‌ کار می‌کند و بقیه‌ روز، عاطل‌ و باطل‌ است‌. بادمجان‌ = جانی‌ که‌ دم‌ داشته‌ باشد سبیل‌ = جمع‌ سه‌ بیل‌ نان‌ سنگک‌ = نانی‌ که‌ مثل‌ سنگ‌ باشد نردبان‌ = مثل‌ دربان‌، کسی‌ که‌ نرده‌ را می‌پاید بازار = برعکس‌ بیزار زنبور = زنی‌ با موی‌ بور قلم‌ خودنویس‌ = چیزی‌ که‌ خودش‌ می‌نویسد دروازه‌ = دری‌ که‌ همیشه‌ وازه‌ آشپز = کسی‌ که‌ پلو پختن‌ بلد نباشد بیداد = کسی‌ که‌ قادر به‌ داد زدن‌ نباشد کار چاق‌ کن‌ = کسی‌ که‌ کار را مثل‌ چپق‌ و قلیان‌ چاق‌ می‌کند. کاردستی‌ = کاری‌ که‌ پائی‌ نباشد. ساعت‌ کار = اوقاتی‌ که‌ همه‌ سر کار حاضرند ولی‌ کاری‌ انجام‌ نمی‌دهند. خودکار = معده‌ای‌ که‌ خودش‌ کار کند. کارمزد = شلاقی‌ که‌ مردم‌ بکار وامی‌دارد. کار بدنی‌ = کاری‌ که‌ بدون‌ فکر انجام‌ شود. کار فکری‌ = کسی‌ که‌ بکار فقط‌ می‌کند. کاربر = کسی‌ که‌ کار را می‌برد. خلاف‌ کار = چیزی‌ که‌ در ایران‌ بسیار یافت‌ می‌شود. کار سیاه‌ = کار بازغال‌ سفت‌ کاری‌ = کاری‌ که‌ سفت‌ و سخت‌ باشد نازک‌ کاری‌ = کار با کاغذ و زرورق‌ کار سنگین‌ = کسی‌ که‌ با سنگ‌ کار می‌کند. کار اجباری‌ = کاری‌ که‌ وقتی‌ انجام‌ نشود مسرت‌آمیز است‌. کار کودکان‌ = بازیگوشی‌ کار دستجمعی‌ = نتیجه‌ کار عظیم‌ است‌، اما هر کس‌ خیال‌ می‌کند به‌ تنهائی‌ آن‌ کار عظیم‌ را انجام‌ داده‌ است‌. کار بزرگ‌ = کاری‌ که‌ از انسان‌های‌ کوچک‌ ساخته‌ نیست‌. شیرین‌ کاری‌ = کاری‌ که‌ در شیرینی‌ پزی‌ انجام‌ می‌شود. تازه‌ کار = کارگری‌ که‌ هنوز بیات‌ نشده‌ باشد. کهنه‌ کار = کسی‌ که‌ با کهنه‌ کار کند. همه‌ کاره‌ = کسی‌ که‌ هیچ‌ کار بلد نیست‌. کارگاه‌ = محلی‌ که‌ در آنجا گاهی‌ کار انجام‌ شود. کارشکنی‌ = کسانی‌ که‌ در شکستن‌ کار تخصص‌ دارند. کارفرما = کسی‌ که‌ کار نمی‌کند. فقط‌ کار را فرمان‌ می‌دهد کاردان‌ = کسی‌ که‌ کار را می‌داند ولی‌ انجام‌ نمی‌دهد کارتونک‌ = کارتن‌ کوچک‌ کارمندان‌ = کسی‌ که‌ روزی‌ یک‌ ساعت‌ به‌ اندازه‌ی‌ حقوقش‌ کار می‌کند و بقیه‌ روز، عاطل‌ و باطل‌ است‌. ستمکار = کسی‌ که‌ اگر کار نکند، مفیدتر است‌. شب‌ کار = کسی‌ که‌ در تاریکی‌، کارش‌ رونق‌ دارد. درستکار = کسی‌ که‌ همیشه‌ کلاهش‌ پس‌ معرکه‌ است‌. شاهکار = شاهی‌ که‌ چون‌ هیچ‌ کاری‌ نمی‌کند. پیوسته‌ مورد تحسین‌ است‌. بدبخت‌ = کسی‌ که‌ از دیدن‌ خوشبختی‌های‌ خود غافل‌ است‌. سرخوش‌ = کسی‌ که‌ به‌ غیر از سر تمام‌ بدنش‌ ناخوش‌ باشد. خیره‌ سر = کسی‌ که‌ خیره‌ به‌ سر خود نگاه‌ کند. خودسر = کسی‌ که‌ سرش‌ مال‌ خودش‌ باشد. خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 175 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1393 ساعت: 23:10

کینه شتری کینه پی گیری است که تاکنون سابقه نشان نداده که پذیرایی و ملاطفت مجدد ساربان بتواند آن را تعدیل کند. شتر خشمگین همواره منتظر فرصت مناسب است که انتقامش را از ساربان متجاوز بگیرد. بخش ادبیات تبیان شتر بشر جایزالخطاست و از این رو بسیاری از اعمال و رفتار آدمی که ناشی از اشتباه یا علت جهالت و جوانی باشد قابل عفو و بخشایش است ولی بعضیها که لذت عفو را نچشیده‌اند در انتقام و کینه توزی چنان یکدنده و مقاوم هستند که به هیچ وجه حاضر نمی‌شوند ذره‌ای ازانتقامجویی خارج شوند. کینه توزی این گونه افراد لجوج و یکدنده درعرف اصطلاح به "کینه شتری" تعبیرشده است و در مقام کینه‌های پی گیر به آن استشهاد می‌کنند.به طوری که تاکنون از لطف علمای حیوان شناسی مطالعه و تحقیق به عمل آمده شتر جزء مهربانترین و قانعترین حیوانات جهان شناخته شده است طاقت و توانایی این حیوان بارکش در برابر تشنگی و گرسنگی آن هم در بیابانهای بی‌کران و ریگزارهای سوزان واقعاً عجیب و شگفت انگیز است. نکته بسیار شایان توجه در موضوع شتر آن است که این حیوان را شیوه راه رفتن می‌آموزند و قدوم آن را با صدایی آهنگ‌دار و موزون هدایت می‌کنند. شتر گامهای خود را با آهنگ نغمه منظم می‌کند و مطابق وزن صدا آرام یا تند حرکت می‌کند و نیز هنگامی که نمی‌خواهند در یک مسافت فوق‌العاده طولانی او را راه ببرند ساربانان آهنگ مطلوب حیوان را ترنم می‌کنند.در عربستان شتر نر را "لوک" و شتر ماده را "ناقه" می‌گویند ولی در کویر ایران به ویژه در اطراف کاشان شتر نر را "لوک" و شتر ماده را "ارونه" و همچنین نوزاد ماده را "مجی" و نوزاد نر را "هاشی" می‌خوانند. وای به روزی که شتر مست و کینه توزآن فرصت مناسب را به چنگ آورد و ساربان مورد نظر را یکه و تنها در بیابان گیر بیاورد. البته ساربانان برای این طور مواقع راه چاره و علاجی اندیشیدند که به لیاقت و زرنگی آنان بستگی دارد. وقتی ساربان در بیابان مورد حمله لوک خشمگین قرار گرفت راه نجاتش این است که در حال فرار از شتر، لباسهایش را یکایک درآورد و به پشت سرش بیندازد. کینه شتری کینه پی گیری است که تاکنون سابقه نشان نداده که پذیرایی و ملاطفت مجدد ساربان بتواند آن را تعدیل کند. شتر خشمگین همواره منتظر فرصت مناسب است که انتقامش را از ساربان متجاوز بگیرد. عجب در این است که شتر مست و دیوانه به ساربان مورد نظر هنگامی که در جمع قرار دارد هرگز حمله نمی‌کند. فقط نگاه خشم آلودش را که شراره انتقام از آن می‌بارد به چشمان آن ساربان می‌اندازد و با دهان کف آلود پیاپی نعره‌های چندش آور و هولناک سر می‌دهد زیرا لوک کینه توز در عین مستی و دیوانگی خوب احساس می‌کند که اگر در میان جمع به ساربانی که اذیتش کرده حمله کند سایرین با چوب و چماق به جانش می‌افتند. وای به روزی که شتر مست و کینه توزآن فرصت مناسب را به چنگ آورد و ساربان مورد نظر را یکه و تنها در بیابان گیر بیاورد. البته ساربانان برای این طور مواقع راه چاره و علاجی اندیشیدند که به لیاقت و زرنگی آنان بستگی دارد. وقتی ساربان در بیابان مورد حمله لوک خشمگین قرار گرفت راه نجاتش این است که در حال فرار از شتر، لباسهایش را یکایک درآورد و به پشت سرش بیندازد. در اینجاست که شتر گول می‌خورد و به جای ساربان که در حال فرار است لباسی را که جلویش افتاده به دندان می‌گیرد و تنه سنگین خود را روی آن می‌مالد. سپس مجدداً با لنگهای درازش به تعقیب ساربان می‌پردازد و خود را به او می‌رساند. ساربان یک تکه دیگر از لباسهایش را می‌اندازد و خلاصه به این ترتیب تا آخرین تکه لباس خود را بیرون آورده در حال فرار جلوی شتر انتقامجو می‌اندازد. چنانچه تا زمانی که لباسهایش تمام شد توانست خود را به آبادی یا پناهگاهی برساند بدون شک نجات خواهد یافت وگرنه مرگش حتمی است آن هم چه مرگ فجیع و دلخراشی. خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1393 ساعت: 23:08

بنام خدایی که زیباست وزیباییهارا دوست دارد سلام سلامی به گرمی آفتاب وبه نرمی پتوی گلبافت همیشه روزهایی هست که شما اززور بی کسی داد میزنید اما افسوس میخورید که چرا همصدایی ندارید افسوس میخورید باید درگوشه ای تاریک ازخانه گریه کنید ودردهایتان را درخودتان خاموش کنید خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 129 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1393 ساعت: 18:29

سلام دوستان عزیز بزودی قصددارم یکی از داستانهایم را دراینجا بنویسم شماهم بانظر دادن لطفا قوت قلبی برایم باشید باتشکر محرم نژاد خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محرم نژاد beranghekhoda بازدید : 107 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1393 ساعت: 18:24